شکردهان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) شیرین دهان .
لغت نامه دهخدا
شکردهان. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ دَ ] ( ص مرکب ) که دهان شیرین دارد. شیرین دهان. شیرین لب. شکرلب. ( از یادداشت مؤلف ) :
شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان.
همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام.
با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی.
شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان.
سعدی.
ساقیی شکّردهان و مطربی شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام.
حافظ.
|| شکرحرف. ( آنندراج ).شیرین سخن. شیرین گفتار. شکرسخن. ( یادداشت مؤلف ) : با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی.
حافظ.
و رجوع به شکردهن و شکردهنی شود.کلمات دیگر: