کلمه جو
صفحه اصلی

ریر

فرهنگ فارسی

مخ ریر . مغز فاسد و سیاه شده و گداخته شده از لاغری .

لغت نامه دهخدا

ریر. [ رَ ] ( ع اِ ) آبی که از دهن کودک روان باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لیزابه که از دهان بچه برآید. ( یادداشت مؤلف ). || پیه استخوان که تنک و آب سیاه شده باشد یا مغز استخوان تباه شده و گداخته از لاغری یا عام است. ( منتهی الارب ).

ریر. [ رَ ] ( ع مص ) در ارزانی و فراخسالی رسیدن قوم : ریر القوم ( مجهولاً )ریراً. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

ریر. [ رَ / ری ] ( ع ص ) مخ ریر؛ مغز فاسد و سیاه شده و گداخته شده از لاغری. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ریر. [ رَ ] (ع اِ) آبی که از دهن کودک روان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لیزابه که از دهان بچه برآید. (یادداشت مؤلف ). || پیه استخوان که تنک و آب سیاه شده باشد یا مغز استخوان تباه شده و گداخته از لاغری یا عام است . (منتهی الارب ).


ریر. [ رَ ] (ع مص ) در ارزانی و فراخسالی رسیدن قوم : ریر القوم (مجهولاً)ریراً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


ریر. [ رَ / ری ] (ع ص ) مخ ریر؛ مغز فاسد و سیاه شده و گداخته شده از لاغری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: