شکر گوی شکر گزار شاکر .
شکر گو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شکرگو. [ ش ُ] ( نف مرکب ) شکرگوی. شکرگزار. که سپاس نعمت حق یا خلق را بگوید. شاکر. ( از یادداشت مؤلف ) :
گر ترشرو بودن آمد شکر و بس
همچو سرکه شکرگویی نیست کس.
گر ترشرو بودن آمد شکر و بس
همچو سرکه شکرگویی نیست کس.
مولوی.
و رجوع به شکرگزار و شکرگوی شود.کلمات دیگر: