عنبر میساید وسیله ای که عنبر را در آن میساییدند
عنبر سای
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عنبرسای. [ عَم ْ ب َ ] ( نف مرکب ) آنکه عنبر میساید. رجوع به عنبر ساییدن شود :
دولت سلطان بر هرکه بتابد نشگفت
گر شود باد هوا بر سر او عنبرسای.
عمل بیار که رخت سرای آخرت است
نه عودسوز به کار آیدت نه عنبرسای.
دولت سلطان بر هرکه بتابد نشگفت
گر شود باد هوا بر سر او عنبرسای.
فرخی.
|| ( اِ مرکب ) وسیله ای که عنبر را در آن می ساییدند : عمل بیار که رخت سرای آخرت است
نه عودسوز به کار آیدت نه عنبرسای.
سعدی.
کلمات دیگر: