دشنامی است آنان که ریش مردم را می کشند .
ریش کش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ریش کش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) دشنامی است. ( یادداشت مؤلف ) :
ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز
در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر.
کوسه کم ریش دلی داشت تنگ
ریش کشان دید یکی را به جنگ
گفت رخم گرچه زجاجی وش است
ایمنی از ریش کشان هم خوش است.
ای ریش کش شهابک مأبون هزار تیز
در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر.
سوزنی.
|| آنان که ریش مردم را می کشند : کوسه کم ریش دلی داشت تنگ
ریش کشان دید یکی را به جنگ
گفت رخم گرچه زجاجی وش است
ایمنی از ریش کشان هم خوش است.
؟( از یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: