کلمه جو
صفحه اصلی

ریزاندن

فارسی به انگلیسی

to pour

فرهنگ فارسی

ریزانیدن . ریختن . ریختن کنانیدن

لغت نامه دهخدا

ریزاندن. [ دَ ] ( مص ) ریزانیدن.ریختن. ریختن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ) : درخت را بجنبان تا خرما بریزاند. ( قصص الانبیاء ص 205 ).
به تنگی بریزاندت روی رنگ
چو وقت فراخی کنی معده تنگ.
سعدی ( بوستان ).
|| ریزه کردن. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: