کلمه جو
صفحه اصلی

ریزی

فارسی به انگلیسی

minuteness, tininess

فرهنگ فارسی

حاصل مصدر از ماده ترکیب استعمال شود .

لغت نامه دهخدا

ریزی. ( حامص ) خردی و کوچکی. مقابل درشتی. ( یادداشت مؤلف ). || رحمت و شفقت. ( ناظم الاطباء ). ریزش. بخشش و عطا. ( از آنندراج ). || ( ص ) سرشار. ( ناظم الاطباء ). در متن های دیگر دیده نشد.

ریزی. ( حامص ) حاصل مصدر از ماده مضارع ریختن ( ریز ).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی ، توپ ریزی ، خاک ریزی ، ساچمه ریزی ، طرح ریزی ، مجسمه ریزی و غیره. رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.
- پی ریزی ؛ پی افکنی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- طرح ریزی ؛ نقشه کشی. ( فرهنگ فارسی معین ).

ریزی . (حامص ) حاصل مصدر از ماده ٔ مضارع ریختن (ریز).همیشه به صورت ترکیب استعمال شود، مانند: پی ریزی ، توپ ریزی ، خاک ریزی ، ساچمه ریزی ، طرح ریزی ، مجسمه ریزی و غیره . رجوع به هریک از ترکیبات بالا در جای خود شود.
- پی ریزی ؛ پی افکنی . (فرهنگ فارسی معین ).
- طرح ریزی ؛ نقشه کشی . (فرهنگ فارسی معین ).


ریزی . (حامص ) خردی و کوچکی . مقابل درشتی . (یادداشت مؤلف ). || رحمت و شفقت . (ناظم الاطباء). ریزش . بخشش و عطا. (از آنندراج ). || (ص ) سرشار. (ناظم الاطباء). در متن های دیگر دیده نشد.



کلمات دیگر: