کلمه جو
صفحه اصلی

خشم الوده

فرهنگ فارسی

( خشم آلوده ) ( صفت ) غضبناک خشمناک .

لغت نامه دهخدا

( خشم آلوده ) خشم آلوده. [ خ َ / خ ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خشمناک. غضبناک. خشم آلود. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ) : یکی از پسران هرون الرشید پیش پدر آمد خشم آلوده که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. ( گلستان سعدی ).

پیشنهاد کاربران

دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین :
سوار جهان نیوزار دلیر
چو پیل دژآگاه و درنده شیر.
دقیقی .


کنون اندرآمد میانتان زریر
چو گرگ دژآگاه و درنده شیر.
دقیقی .


دژآگاه مردی چو دیو سترگ
سپاهی بکردار ارغنده گرگ .
فردوسی .


سوی مرز تورانش بنهاد روی
چو شیر دژآگاه نخجیرجوی .
فردوسی .


به دژخیم فرمود شاه اردشیر
که رو دشمن پادشا را بگیر. . .
بیامد دژآگاه و فرمان گزید
شد آن نامدار از جهان ناپدید.
فردوسی .


ز هامون سوی او نهادند روی
دوپیل دژآگاه و دو جنگجوی .
فردوسی .


نگذردشیر دژآگاه به صد عمر از بیم
اندر آن بیشه که یک چاکر او کرد گذر.
فرخی .


به عذرا همان جامه ٔ جنگ داد
پلنگ دژآگاه را رنگ داد.
عنصری .


اگرعاشق شود شیر دژآگاه
به عشق اندر شود هم طبع روباه .
( ویس و رامین ) .


اگر بیدل بود شیر دژآگاه
برو چیره شود در دشت روباه .
( ویس و رامین ) .


به رامین تاخت چون شیر دژآگاه
بزد شمشیر بر تارکش ناگاه .
( ویس و رامین ) .


بگفت این و به رامین تاخت ناگاه
گرفته تیغ چون شیر دژآگاه .
( ویس و رامین ) .


دگر ژنده پیلی دژآگاه بود
که ویژه نشست شهنشاه بود.
( گرشاسبنامه ) .


پلنگ روانکاه در کوه بربر
نهنگ دژآگاه در بحر عمان .
عبدالواسع جبلی .


وآنگاه که با شیر دژآگاه کنی رزم
با گردش گردون شود و جوشش دریا.
مسعودسعد.


کلمات دیگر: