شص
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شص. [ ش َص ص / ش ِص ص ] ( معرب ، اِ ) شست ماهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ابن درید گفته که عربی خالص نیست. ( المعرب جوالیقی ص 209 ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شَص شود.
شص. [ ش َص ص ] ( ع مص ) بازداشتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
شص . [ ش َص ص ] (ع مص ) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شص . [ ش َص ص ] (معرب ، اِ) قلاب ماهیگیری و شست ماهی . ج ، شُصوص . (ناظم الاطباء). شست ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). (معرب شست ). آهن کج که بدان ماهی گیرند. دام . دام ماهی .(یادداشت مؤلف ). دام ماهیگیری . (حبیش تفلیسی ). دام ماهی . ج ، شصوص . (مهذب الاسماء) : و مع الواثق قصبة فیها شص و قد القاها فی دجلة لیصید بها السمک . (عیون الانباء ج 1 ص 177). || دزدی که هرچه بیند ببرد. ج ، شصوص . (مهذب الاسماء). دزد شوخ و چالاک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شص . [ ش َص ص / ش ِص ص ] (معرب ، اِ) شست ماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ابن درید گفته که عربی خالص نیست . (المعرب جوالیقی ص 209) (از اقرب الموارد). رجوع به شَص ّ شود.