حنفاء. [ ح َ ] ( ع اِ ) تأنیث احنف. رجوع به احنف شود. || کمان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || استره. ( منتهی الارب ). موسی. ( اقرب الموارد ). آستره. ( ناظم الاطباء ). || کنیز که باری کسل کند و باری نشاط آرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کنیز متلون که گاهی کسالت آرد و گاهی نشاط. ( اقرب الموارد ). || حرباء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سنگ پشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || اطوم که نوعی از ماهی دریایی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درختی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
حنفاء. [ ح ُ ن َ ] ( ع ص ) ج ِ حنیف ،مایل از هر دین باطل بدین اسلام و ثابت بر آن و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راست دینان. پاک دینان. رجوع به حنیف شود.
حنفاء. [ ح ُ ن َ ] ( ع ص ) ج ِ حنیف ،مایل از هر دین باطل بدین اسلام و ثابت بر آن و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راست دینان. پاک دینان. رجوع به حنیف شود.