کلمه جو
صفحه اصلی

حمله کردن


مترادف حمله کردن : تاختن، تعرض کردن، تهاجم آوردن، یورش بردن، شبیخون زدن، تک کردن ، تقبیح کردن، پرخاش کردن، پریدن، سرزنش کردن، به باد انتقاد گرفتن، انتقاد کردن

متضاد حمله کردن : پاتک کردن

برابر پارسی : تاختن، تازیدن، آفند کردن

فارسی به انگلیسی

assail, assault, attack, barrage, charge, foray, strike, to make an attack

to make an attack


assail, assault, attack, barrage, charge, foray, strike


فارسی به عربی

ارتطم , هاجم

مترادف و متضاد

attack (فعل)
حمله کردن، حمله کردن بر، مبادرت کردن به، تاخت کردن، مورد حمله قرار دادن، تعرض کردن

souse (فعل)
حمله کردن، مست کردن، انداختن، بطور کامل پوشاندن، به سختی افتادن، مست کردن یاشدن، در ترشی فرو بردن، با ترشی مخلوط کردن، در اب غوطه ور شدن

aggress (فعل)
حمله کردن، مبادرت کردن

assail (فعل)
حمله کردن، هجوم اوردن بر

impinge (فعل)
حمله کردن، تخطی کردن، تجاوز کردن

lay on (فعل)
حمله کردن، یورش کردن، گستردن

set on (فعل)
پیش رفتن، حمله کردن، تحریک کردن به

تاختن، تعرض کردن، تهاجم آوردن، یورش بردن، شبیخون زدن، تک کردن ≠ پاتک کردن


۱. تاختن، تعرض کردن، تهاجم آوردن، یورش بردن، شبیخون زدن، تک کردن ≠ پاتک کردن
۲. تقبیح کردن، پرخاش کردن، پریدن، سرزنش کردن، به باد انتقاد گرفتن، انتقاد کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) حمله آوردن

فرهنگ فارسی ساره

تازیدن، تاختن


واژه نامه بختیاریکا

گِر جُم کردن؛ تَتِستِن؛ چُلنیدِن؛ دست جمنیدِن؛ دَست شُندِن؛ کَندِن؛ قُشه کِردِن

جدول کلمات

شد

پیشنهاد کاربران

هجوم

مورد حمله قرار دادن

حمله ور شدن

حمله بردن

تاختن


کلمات دیگر: