کلمه جو
صفحه اصلی

حیله گر


مترادف حیله گر : حیلت باز، حیلت ساز، حیله باز، دغلکار، دوال باز، روباه صفت، فریبکار، گربز، ماکر، محتال، محیل، مردرند، مکار، نیرنگ باز

برابر پارسی : فریبکار، فریبا

فارسی به انگلیسی

cunning, artful


artful, designing, calculating, catty, crafty, devious, dodger, fox, foxy, guileful, serpentine, sharp, slick, sly, snaky, sneak, subtle, tricky, vulpine, wily, slily

artful, designing, calculating, catty, crafty, devious, dodger, fox, foxy, guileful, serpentine, sharp, slick, sly, snaky, sneak, subtle, tricky, vulpine, wily


فارسی به عربی

احتیالی , کتوم , ماکر , محتال ، اِحتیالی

مترادف و متضاد

shammer (اسم)
متقلب، حیله گر، شیاد

apish (صفت)
بوزینه صفت، نادان، حیله گر

crafty (صفت)
عیار، حیله گر، فریبنده، بامهارت

sly (صفت)
حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز

artful (صفت)
مصنوعی، عیار، حیله گر، استادانه، نیرنگ باز، صنعتی

insinuating (صفت)
زیرک، حیله گر، ریشخند کننده

designing (صفت)
زیرک، حیله گر

captious (صفت)
وسیع، حیله گر، فریبنده، ایراد گیر

shifty (صفت)
زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار

vulpine (صفت)
حیله گر، نیرنگ باز، روباه صفت

subtile (صفت)
زیرک، حیله گر، محیل، ظریف

malefic (صفت)
مضر، حیله گر، شریر، زیان اور، موذی، بدجنس

cagey (صفت)
محتاط، کمرو، حیله گر

guileful (صفت)
حیله گر

janus-faced (صفت)
حیله گر، دو رو، ادم دو رو، دغلباز

shrewd (صفت)
زیرک، زرنگ، حیله گر، با هوش، ناقلا، موذی

cunning (صفت)
زیرک، ماهر، عیار، حیله گر، موذی، مکار

fraudulent (صفت)
متقلب، چیز تقلبی، حیله گر، کلاه بردار، فریب امیز، گول زن

فرهنگ فارسی

( صفت ) حیله باز مکار فریبنده .

فرهنگ معین

( ~. گَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) نیرنگ باز، مکار.

فرهنگ عمید

مکار، بامکر و فریب، نیرنگ باز.

دانشنامه عمومی

حیله گر یا تَرفَندباز (به انگلیسی: Trickster) در اسطوره شناسی و در مطالعه فولکلور و ادیان به فرد، حیوان، یا ایزدی گفته می شود، که برای رسیدن به اهداف خود به روش های غیر عادی دست می زند. اصطلاح حیله گر در زبان انگلیسی در این مفهوم احتمالاً برای نخستین بار توسط دنیل گریسن برینتون در سال ۱۸۸۵ به کار برده شد.
ویکی پدیای انگلیسی

مکار بودن


فرهنگ فارسی ساره

فریبکار، فریبا


واژه نامه بختیاریکا

دلو؛ دَو دغل باز؛ یارَم باز؛ چَو رنگی

جدول کلمات

رند, مکار

پیشنهاد کاربران

ناقلا

دستانگر

Crafly mean حیله گر

سالوس

حیلت باز، حیلت ساز، حیله باز، دغلکار، دوال باز، روباه صفت، فریبکار، گربز، ماکر، محتال، محیل، مردرند، مکار، نیرنگ باز

نامرد - حیلت باز - سالوس - فریبکار

دغل

فریبکار، نیرنگباز، حقه باز، کلک باز، کلاهبردار

رای

رند

یعنی حیله باز دغل باز چالچولک باز بمبوال باز قمار باز فریبکار کلک باز

نامرد


کلمات دیگر: