کلمه جو
صفحه اصلی

حسوم

فرهنگ فارسی

بریدن پی در پی کاری کردن

لغت نامه دهخدا

حسوم. [ ح ُ ] ( ع اِمص ) ماندگی در کار از کوشش. || ( ص ) بدفال. شوم. نحس. || برنده خیر و نیکویی. || متوالی. پیاپی. پی درپی : سبع لیال و ثمانیة ایّام حسوماً. ( قرآن 7/69 ). || رونده. || ج ِ حَسِم.

حسوم. [ ح ُ ] ( ع مص ) بریدن. ( دهار ). || پی درپی کاری کردن.

حسوم . [ ح ُ ] (ع اِمص ) ماندگی در کار از کوشش . || (ص ) بدفال . شوم . نحس . || برنده ٔ خیر و نیکویی . || متوالی . پیاپی . پی درپی : سبع لیال و ثمانیة ایّام حسوماً. (قرآن 7/69). || رونده . || ج ِ حَسِم .


حسوم . [ ح ُ ] (ع مص ) بریدن . (دهار). || پی درپی کاری کردن .


واژه نامه بختیاریکا

( حسوم + ) مرخص

پیشنهاد کاربران

رهایی از کاری و پی کاری دیگر رفتن


کلمات دیگر: