علی متاخر که منسوب است به شهر ختن
ختنی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ختنی. [ خ ُ ت َ ] ( ص نسبی ) آنچه منسوب به ختن است و اغلب برای صفت نافه و خوبرویان بکار رود :
شنیده ام که مقالات سعدی از شیراز
همی برند بعالم چو نافه ختنی.
ختنی. [ خ ُ ت َ ] ( اِخ ) داودبن سلیمان بن داودبن سلیمان ختنی. از فقیهان است او از ابوعلی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و او را ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفی در کتاب خود نام برده است. حجاج میگوید داودبن سلیمان برای اطلاع از مجموعات ومسموعات من قصد دیدار من کرد. ( از انساب سمعانی ).
ختنی. [ خ ُ ت َ ] ( اِخ ) علی متأخر که منسوب است به شهر ختن. ( از منتهی الارب ).
شنیده ام که مقالات سعدی از شیراز
همی برند بعالم چو نافه ختنی.
سعدی ( خواتیم ).
ختنی. [ خ ُ ت َ ] ( اِخ ) داودبن سلیمان بن داودبن سلیمان ختنی. از فقیهان است او از ابوعلی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و او را ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفی در کتاب خود نام برده است. حجاج میگوید داودبن سلیمان برای اطلاع از مجموعات ومسموعات من قصد دیدار من کرد. ( از انساب سمعانی ).
ختنی. [ خ ُ ت َ ] ( اِخ ) علی متأخر که منسوب است به شهر ختن. ( از منتهی الارب ).
ختنی . [ خ ُ ت َ ] (اِخ ) داودبن سلیمان بن داودبن سلیمان ختنی . از فقیهان است او از ابوعلی بن سلیمان مرغینانی حدیث شنید و او را ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفی در کتاب خود نام برده است . حجاج میگوید داودبن سلیمان برای اطلاع از مجموعات ومسموعات من قصد دیدار من کرد. (از انساب سمعانی ).
ختنی . [ خ ُ ت َ ] (اِخ ) علی متأخر که منسوب است به شهر ختن . (از منتهی الارب ).
ختنی . [ خ ُ ت َ ] (ص نسبی ) آنچه منسوب به ختن است و اغلب برای صفت نافه و خوبرویان بکار رود :
شنیده ام که مقالات سعدی از شیراز
همی برند بعالم چو نافه ٔ ختنی .
شنیده ام که مقالات سعدی از شیراز
همی برند بعالم چو نافه ٔ ختنی .
سعدی (خواتیم ).
فرهنگ عمید
۱. از مردم ختن.
۲. تهیه شده در ختن: شنیدهام که مقالات سعدی از شیراز / همی برند به عالم چو نافهٴ ختنی (سعدی۲: ۵۹۰ ).
۲. تهیه شده در ختن: شنیدهام که مقالات سعدی از شیراز / همی برند به عالم چو نافهٴ ختنی (سعدی۲: ۵۹۰ ).
گویش مازنی
/Khatni/ گل ختمی
گل ختمی
کلمات دیگر: