کلمه جو
صفحه اصلی

داز

فارسی به انگلیسی

palmetto

فرهنگ فارسی

دهی از بخش ساردویه شهرستان جیرفت

لغت نامه دهخدا

داز. (اِ) خسهای سرتیز متصل بنوک دانه ٔ
ا از قبیل جو و گندم ، که داس و تژه و داسه نیز گویند. || استخوان ماهی . داس . || گچ . || گچکار و بنا. || دیوار گچ مالیده شده . (ناظم الاطباء).


داز. (اِ) درختچه ای است از تیره ٔ خرما که دارای برگهای بادبزنی شکل است و بین نیک شهر و چاه بهارو برخی نقاط دیگر گرمسیری یافت میشود و بنام نخل وحشی نیز معروف است . (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 274).


داز. (اِخ ) نام یکی از طوایف ترکمن در شمال خراسان ، در سرحد ایران با ترکستان شوروی . این طایفه از قبیله ٔ یموت هستند. تیره ٔ داز به افسانه هایی اعتقاد و افتخار دارند که بموجب آن ایشان از بازماندگان یک خاندان پادشاهی هستند. همسایگان آنان نیز ایشان را ارجمندترین تیره ٔ قبیله ٔ یمؤت میشمارند. ترکمن هاحکایت کنند که مؤسس قبیله ٔ یموت دو زن داشت : زنی عقدی که فرزندی آورد بنام شرف ، و زنی غیرعقدی که دو پسر آورد: یکی بنام چونی و دیگر قجق . پدر هنگام مرگ یکی از دو اسب خود را به شرف بخشید و اسب دیگر را به دو نابرادری او داد. اما چونی از پذیرفتن اسب مشترک که نیم آن سهم قجق بود خودداری کرد. دل شرف بر او سوخت و او را پشت اسب خود سوار کرد. بدین ترتیب فجق باشرف پیوند یافت و یموت ها فرزندان این سه پسرند. از این جهت ادعا دارند که نسب اولاد شرف برتر از چونی است زیرا پسر زن عقدی مؤسس قبیله بوده است . دازها از فرزندان شرف و قجق ها هستند. (از مازندران و استرآبادرابینو. ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 128، 134 و 135). تیره ٔ داز شامل 500 خانوار و محل سکونت آن شمال غربی کتول است . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 102 شود.


داز. ( اِ ) خسهای سرتیز متصل بنوک دانه ٔ
ا از قبیل جو و گندم ، که داس و تژه و داسه نیز گویند. || استخوان ماهی. داس. || گچ. || گچکار و بنا. || دیوار گچ مالیده شده. ( ناظم الاطباء ).

داز. ( اِ ) درختچه ای است از تیره خرما که دارای برگهای بادبزنی شکل است و بین نیک شهر و چاه بهارو برخی نقاط دیگر گرمسیری یافت میشود و بنام نخل وحشی نیز معروف است. ( جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 274 ).

داز. ( اِخ ) نام یکی از طوایف ترکمن در شمال خراسان ، در سرحد ایران با ترکستان شوروی. این طایفه از قبیله یموت هستند. تیره داز به افسانه هایی اعتقاد و افتخار دارند که بموجب آن ایشان از بازماندگان یک خاندان پادشاهی هستند. همسایگان آنان نیز ایشان را ارجمندترین تیره قبیله یمؤت میشمارند. ترکمن هاحکایت کنند که مؤسس قبیله یموت دو زن داشت : زنی عقدی که فرزندی آورد بنام شرف ، و زنی غیرعقدی که دو پسر آورد: یکی بنام چونی و دیگر قجق. پدر هنگام مرگ یکی از دو اسب خود را به شرف بخشید و اسب دیگر را به دو نابرادری او داد. اما چونی از پذیرفتن اسب مشترک که نیم آن سهم قجق بود خودداری کرد. دل شرف بر او سوخت و او را پشت اسب خود سوار کرد. بدین ترتیب فجق باشرف پیوند یافت و یموت ها فرزندان این سه پسرند. از این جهت ادعا دارند که نسب اولاد شرف برتر از چونی است زیرا پسر زن عقدی مؤسس قبیله بوده است. دازها از فرزندان شرف و قجق ها هستند. ( از مازندران و استرآبادرابینو. ترجمه وحید مازندرانی ص 128، 134 و 135 ). تیره داز شامل 500 خانوار و محل سکونت آن شمال غربی کتول است. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 102 شود.

داز. ( اِخ ) دهی از دهستان آتبای بخش پهلوی دژ شهرستان گبندقابوس واقع در 12 الی 24هزارگزی خاور پهلوی دژ. دشت معتدل ، مرطوب ، مالاریائی و دارای 300 تن سکنه است. آب آن از قنات و چاه و رودخانه گرگان و محصول عمده اش غلات ، حبوبات ، لبنیات ، برنج ، توتون وشغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی و نمدمالی است. دبستان در آبادی چین سبیلی و دازکرد دارد. این آبادی از قراء زیر تشکیل شده است. چین سبیلی - قره تپه - کوزه لی - قره بلاغ قریشی - عطاآباد - شفتالوباغ - کرد - شغال تپه و پیرواش که باغ میوه بزرگی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

داز. ( اِخ ) دهی از بخش ساردویه شهرستان جیرفت واقع در 12هزارگزی جنوب باختری ساردوئیه و 6هزارگزی جنوب راه مالرو بافت ساردوئیه کوهستانی. سردسیر و دارای 52 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و محصول عمده اش : غلات ، حبوبات و شغل اهالی آن زراعت است و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

داز. (اِخ ) دهی از بخش ساردویه ٔ شهرستان جیرفت واقع در 12هزارگزی جنوب باختری ساردوئیه و 6هزارگزی جنوب راه مالرو بافت ساردوئیه کوهستانی . سردسیر و دارای 52 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه و محصول عمده اش : غلات ، حبوبات و شغل اهالی آن زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


داز. (اِخ ) دهی از دهستان آتبای بخش پهلوی دژ شهرستان گبندقابوس واقع در 12 الی 24هزارگزی خاور پهلوی دژ. دشت معتدل ، مرطوب ، مالاریائی و دارای 300 تن سکنه است . آب آن از قنات و چاه و رودخانه گرگان و محصول عمده اش غلات ، حبوبات ، لبنیات ، برنج ، توتون وشغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی و نمدمالی است . دبستان در آبادی چین سبیلی و دازکرد دارد. این آبادی از قراء زیر تشکیل شده است . چین سبیلی - قره تپه - کوزه لی - قره بلاغ قریشی - عطاآباد - شفتالوباغ - کرد - شغال تپه و پیرواش که باغ میوه بزرگی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

=داس
درختچه ای با برگ های بادبزنی شکل که در جاهای گرمسیر می روید، نخل وحشی.

داس#NAME?


درختچه‌ای با برگ‌های بادبزنی‌شکل که در جاهای گرمسیر می‌روید؛ نخل وحشی.


دانشنامه عمومی

داز یا نخل ایرانی (نام علمی: Nannorrhops ritchiana) از درختان بومی ایران و جنوب غربی آسیا است.در گویش محلی به گیاه نر آن پورک و به پایه ماده آن داز می گویند. به داز در افغانستان مرز گفته می شود.
دوره آموزشی تخصصی ارزیابی اثرات زیست محیطی EIA، بازدید: سپتامبر ۲۰۱۱.
انجم روز، عباس، خرماستان ایران: نشر عروج، زمستان ۱۳۷۳.
داز در ایرندگان، ایرافشان، سراوان، ایرانشهر ،نیکشهر و بیشه های انبوه به ویژه در بستر رودخانه ها می روید. داز یکی از چهار هزار نوع نخل جهان است که برای تزئین به کار می رود. در مکران ایران داز چندین نوع است که مردم بومی آن را از برگ آن، استحکام و نوع آن را تشخیص می دهند. میوه درخت داز در شهریور ماه می رسد که به آن کونَل می گویند و دارای مزه ای شیرین و مانند خرمالو قدری گس می باشد.
از برگ این درخت وسایل و ابزار حصیری مختلفی در ۹۸ قلم تهیه می کنند، از جمله پَربُند که ریسمانی کلفت و محکم برای بالا رفتن از درختان خرما است.چیلِک یا هُژبُر که به عنوان ریسمان از آن استفاده می کنند و کَتِل که ظرفی است برای جاسازی خرما با فشار و برای جلوگیری از کرم زدگی و نمازی که جانمازی حصیری است از دیگر فراورده های دازی هستند.
از دانه های گرد آن نیز در تهیه تسبیح استفاده می کنند.

گویش مازنی

/daaz/ سوزنک شالی - به درد نخور & داس

۱سوزنک شالی ۲به درد نخور


داس


پیشنهاد کاربران

داز ( Daz ) : در زبان ترکی به معنی طاس و کچل


کلمات دیگر: