کلمه جو
صفحه اصلی

کوله بار


مترادف کوله بار : باردان، پشتاره، کوله، کوله پشتی، کیسه

فارسی به انگلیسی

back, backpack, knapsack

knapsack


back, backpack


فارسی به عربی

حقیبة , حمل

مترادف و متضاد

load (اسم)
مسئولیت، بار، محموله، کوله بار، بار الکتریکی، عملکرد ماشین یا دستگاه

knapsack (اسم)
کوله پشتی، چنته، کوله بار، توشه دان، پشت واره

fardel (اسم)
بار، بسته، بقچه، کوله بار

باردان، پشتاره، کوله، کوله‌پشتی، کیسه


فرهنگ فارسی

( اسم ) باری که بر پشت کشند : کوله بار آرزو یی بست دل کاسمان زد زور از جا بر نداشت . ( ظهوری )

لغت نامه دهخدا

کوله بار. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) به واو معروف ، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. ( آنندراج ). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. ( فرهنگ فارسی معین ). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل ، آن را بر دست دارد. پشته.پشتواره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کوله بار آرزویی بست دل
کآسمان زد زور و از جا برنداشت.
ظهوری ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

اهرم

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی

اهرم. دیلم




کلمات دیگر: