مترادف متعلقه : زن، همسر، زوجه، خانم
متعلقه
مترادف متعلقه : زن، همسر، زوجه، خانم
فارسی به انگلیسی
appurtenance, property
supported or dependent wife
مترادف و متضاد
زن، همسر، زوجه، خانم
فرهنگ فارسی
مونث متعلق، عیال، زوجه، زن شخص
( اسم ) مونث متعلق : ۲ - زن شخص زوجه : بابا پیروک و متعلقه اش ( آدم و حوا ) ویلان و سرگردان سیر بیابانها همی کنند . جمع : متعلقات .
( اسم ) مونث متعلق : ۲ - زن شخص زوجه : بابا پیروک و متعلقه اش ( آدم و حوا ) ویلان و سرگردان سیر بیابانها همی کنند . جمع : متعلقات .
فرهنگ معین
(مُ تَ عَ لِّ قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) عیال ، همسر.
لغت نامه دهخدا
متعلقه. [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) زن شخص.( ناظم الاطباء ) : بابا پیروک و متعلقه اش ویلان و سرگردان سیر بیابانها همی کردند. ( ولنگاری ، قضیه نمک ترکی ، صادق هدایت چ چهارم امیرکبیر، ص 169 ).
فرهنگ عمید
۱. = متعلق
۲. (اسم، صفت ) همسر مرد، عیال، زوجه.
۲. (اسم، صفت ) همسر مرد، عیال، زوجه.
پیشنهاد کاربران
هم خانواده لغت تعلق
مثلا: تعلق خاطر
مثلا: تعلق خاطر
تعلق داشتن ب کسی
منتسب ، مربوط شدن
خانم، همسر
مال کسی بودن ( صاحب کسی بودن )
متعلق به
در پاسخ ملک زاده:
ابنجا تعلق به معنی مال کسی بودن با مالک کسی بودن نیست بیشتر به معنی وابسته کسی بودن هست
ابنجا تعلق به معنی مال کسی بودن با مالک کسی بودن نیست بیشتر به معنی وابسته کسی بودن هست
وابسته بودن به کسی
:در بکار گرفتن به همسر و زن اشتباه ، هیچ زن یا انسانی متعلق یا مالک نیست ، برای زن کلمه ( همسر ، نیمه دیگر ) مناسب تر است
کلمات دیگر: