کلمه جو
صفحه اصلی

نسمه


مترادف نسمه : دم، نفس، بنده، عبد، روان، روح، انسان

عربی به فارسی

روي هوايا اب شناور ساختن , وزش نسيم , بهوا راندن , بحرکت در اوردن


مترادف و متضاد

۱. دم، نفس
۲. بنده، عبد
۳. روان، روح
۴. انسان


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دم نفس .۲ - روح روان . ۳ - انسان ۴ - بندهعبدجمع :نسمنسمات
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج در ۷ هزار گزی جنوب پاوه و یک هزار گزی مغرب راه پاوه به روانسر در منطق. کوهستانی سردسیری واقع است و آبش از رودخان. شیر چشمه محصولش غلات و توتون و گردو و عسل و میوه ها شغل اهالی زراعت و گله داری و کرایه کشی است .

فرهنگ معین

(نَ مِ یا مَ ) [ ع . نسمة ] (اِ. ) ۱ - دم ، نفس . ۲ - روح ، روان . ۳ - انسان . ۴ - بنده ، عبد. ج . نسم ، نسمات .

لغت نامه دهخدا

( نسمة ) نسمة. [ ن َ م َ ] ( ع اِ ) یک بار وزیدن باد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نسم شود.

نسمة. [ ن َ س َ م َ ] ( ع اِ ) دَم روح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نفَس. دم. نفَس روح. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). ج ، نَسَم ، نَسَمات. || انسان ، یا هر جنبنده ای که جان داشته باشد. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). ج ، نَسَم ، نَسَمات. || مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تن. ( دهار ). کس. تن. مردم. نفس. ( یادداشت مؤلف ). || مملوک ، مرد باشد یا زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مملوک اعم از مرد یا زن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || تاسه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رَبْو. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). تنگی نفس. فی الحدیث : تنکبوا الغبار فان منه النسمة. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
نسمه. [ ن ُ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج ، در 7هزارگزی جنوب پاوه و یک هزارگزی مغرب راه پاوه به روانسر، در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه شیرچشمه ، محصولش غلات و توتون و گردو و عسل و میوه ها، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرایه کشی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

نسمة. [ ن َ س َ م َ ] (ع اِ) دَم روح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفَس . دم . نفَس روح . (المنجد) (اقرب الموارد). ج ، نَسَم ، نَسَمات . || انسان ، یا هر جنبنده ای که جان داشته باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد). ج ، نَسَم ، نَسَمات . || مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تن . (دهار). کس . تن . مردم . نفس . (یادداشت مؤلف ). || مملوک ، مرد باشد یا زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مملوک اعم از مرد یا زن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || تاسه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رَبْو. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). تنگی نفس . فی الحدیث : تنکبوا الغبار فان منه النسمة. (از اقرب الموارد) (از المنجد).


نسمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) یک بار وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نسم شود.


نسمه . [ ن ُ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 7هزارگزی جنوب پاوه و یک هزارگزی مغرب راه پاوه به روانسر، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ شیرچشمه ، محصولش غلات و توتون و گردو و عسل و میوه ها، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرایه کشی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


دانشنامه عمومی

نسمه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان پاوه در استان کرمانشاه ایران است.
این روستا در دهستان شمشیر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن بالغ بر ۷۵۰ نفر (۱۳۰خانوار) بوده است.
روستای نُسمه با توجه به اینکه از تابش نور خورشید زیاد بهره نمی برده و به خاطر اینکه پشت به خورشید و در پای کوه واحدهای مسکونی ساخته شده اند ونیز دارای آب و هوای خنک و مرطوب بوده به اسم نِسرم که در اصطلاح کردی به معنی مرطوب می باشد نام گذاری گردید ه که با گذشت زمان به قولی در زمان پهلوی به اسم نُسمه تغییر نام یافته است؛ و یک وجه تسمیه دیگر با توجه به وجود غارهای پشت روستا نقل است که در این غارها اشکالی شبیه به سُم اسب وجود داشته که تعداد آن ها نه شکل بوده به همین دلیل به اسم (نُه سم) یا (نُسمه) نام گذاری شده است.
با توجه به نظر خواهی بیشتراهالی، شورا، و دهیاری در رابطه با وجه تسمیه بیشتر نظر اول را قبول دارند.

پیشنهاد کاربران

نفر - جان - روح - واحد شمارش انسان

تجزیه وترکیب


کلمات دیگر: