مترادف ندم : انفعال، پشیمانی، ندامت
ندم
مترادف ندم : انفعال، پشیمانی، ندامت
مترادف و متضاد
انفعال، پشیمانی، ندامت
فرهنگ فارسی
پشیمان شدن، پشیمانی، اندوه وافسوس
( اسم ) پشیمانی ندامت : بهرقدمی که بگذاری ندمی روی خواهدنمود.
مرد زیرک و ظریف .
( اسم ) پشیمانی ندامت : بهرقدمی که بگذاری ندمی روی خواهدنمود.
مرد زیرک و ظریف .
فرهنگ معین
(نَ دَ ) [ ع . ] (اِمص . ) پشیمانی .
لغت نامه دهخدا
ندم. [ ن َ ] ( ع ص ) مرد زیرک و ظریف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کیّس ظریف. ( اقرب الموارد ).
ندم. [ ن َ دَ ] ( ع مص ) پشیمان شدن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 98 ). || ( اِمص ) پشیمانی. ( غیاث اللغات )( ناظم الاطباء ). هو غم یصیب الانسان و یتمنی ان ما وقع منه و لم یقع. ( تعریفات ). پشیمان بودن :
چند بوی چند ندیم الندم
کوش وبرون آر دل از چنگ غم.
دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم.
بدسگالانش همواره به تیمار و ندم.
وآنکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم.
چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم.
گر از ندم نباری از دیدگان میاه.
در برش آحاد و صفر یعنی از آه و ندم.
کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار.
نه پشیمانی نه حسرت نه ندم.
جاهلان محروم مانده در ندم.
از جهان وز زندگی سیر آمدم.
ز بی نیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز.
ندم. [ ن َ دَ ] ( ع مص ) پشیمان شدن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 98 ). || ( اِمص ) پشیمانی. ( غیاث اللغات )( ناظم الاطباء ). هو غم یصیب الانسان و یتمنی ان ما وقع منه و لم یقع. ( تعریفات ). پشیمان بودن :
چند بوی چند ندیم الندم
کوش وبرون آر دل از چنگ غم.
منجیک.
شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم.
فرخی.
نیکخواهانش پیوسته به شادی و به عزبدسگالانش همواره به تیمار و ندم.
فرخی.
بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش وآنکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم.
منوچهری.
کجائی ای همه هوشت به سوی طبل و علم چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم.
سنائی.
میزان دوزخ از تو برآرد شرار دودگر از ندم نباری از دیدگان میاه.
سوزنی.
هست مطوق چو صفر خصم تو بر تخت خاک در برش آحاد و صفر یعنی از آه و ندم.
خاقانی.
بسته من اسب ندم پس به گه صبحدم کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 182 ).
در عطای ما نه تخسیر و نه کم نه پشیمانی نه حسرت نه ندم.
مولوی.
نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم جاهلان محروم مانده در ندم.
مولوی.
گفت او ای ناصحان من بی ندم از جهان وز زندگی سیر آمدم.
مولوی.
برآر دست تضرع ، ببار اشک ندم ز بی نیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز.
سعدی.
|| ( اِ ) نشان.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اثر. ( از اقرب الموارد ).ندم . [ ن َ ] (ع ص ) مرد زیرک و ظریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کیّس ظریف . (اقرب الموارد).
ندم . [ ن َ دَ ] (ع مص ) پشیمان شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). || (اِمص ) پشیمانی . (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء). هو غم یصیب الانسان و یتمنی ان ما وقع منه و لم یقع. (تعریفات ). پشیمان بودن :
چند بوی چند ندیم الندم
کوش وبرون آر دل از چنگ غم .
شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم
دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم .
نیکخواهانش پیوسته به شادی و به عز
بدسگالانش همواره به تیمار و ندم .
بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
وآنکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم .
کجائی ای همه هوشت به سوی طبل و علم
چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم .
میزان دوزخ از تو برآرد شرار دود
گر از ندم نباری از دیدگان میاه .
هست مطوق چو صفر خصم تو بر تخت خاک
در برش آحاد و صفر یعنی از آه و ندم .
بسته من اسب ندم پس به گه صبحدم
کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار.
در عطای ما نه تخسیر و نه کم
نه پشیمانی نه حسرت نه ندم .
نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم
جاهلان محروم مانده در ندم .
گفت او ای ناصحان من بی ندم
از جهان وز زندگی سیر آمدم .
برآر دست تضرع ، ببار اشک ندم
ز بی نیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز.
|| (اِ) نشان .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اثر. (از اقرب الموارد).
چند بوی چند ندیم الندم
کوش وبرون آر دل از چنگ غم .
منجیک .
شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم
دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم .
فرخی .
نیکخواهانش پیوسته به شادی و به عز
بدسگالانش همواره به تیمار و ندم .
فرخی .
بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
وآنکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم .
منوچهری .
کجائی ای همه هوشت به سوی طبل و علم
چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم .
سنائی .
میزان دوزخ از تو برآرد شرار دود
گر از ندم نباری از دیدگان میاه .
سوزنی .
هست مطوق چو صفر خصم تو بر تخت خاک
در برش آحاد و صفر یعنی از آه و ندم .
خاقانی .
بسته من اسب ندم پس به گه صبحدم
کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 182).
در عطای ما نه تخسیر و نه کم
نه پشیمانی نه حسرت نه ندم .
مولوی .
نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم
جاهلان محروم مانده در ندم .
مولوی .
گفت او ای ناصحان من بی ندم
از جهان وز زندگی سیر آمدم .
مولوی .
برآر دست تضرع ، ببار اشک ندم
ز بی نیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز.
سعدی .
|| (اِ) نشان .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اثر. (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
پشیمانی، اندوه و افسوس.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۷(بار)
نَدَم و نَدامَة به معنی پشیمانی و تأسف است بر چیز فوت شده و فرصتی از دست رفته در مفردات گفته:«النَّدمُ والنَّدامةُ: الَّتحَسُّرُ مِنْ تَغُّیرِ رَأْیٍ فی اَمْرٍ فائِتٍ» در قاموس آمده: «النَّدَمَ و النَّدامَةُ: اَلْاَسَفُ» آن را حزن نیز گفتهاند . چون عذاب را دیدند پشیمانی را پنهان داشتند. . ناقه را پی کردند سپس پشیمان شدند. در قضیه قتل فرزند آدم برادر خویش را آمده . میشود گفت ندامتش از عدم دفن برادر بود و میشود گفت بر اصل قتل بود آیا درصورت دوم آن توبه است؟ در باره ناقه صالح آمده . گفتهاند ندامت بعد از ظهور علامت عذاب بود و گرنه پس ازعقر ناقه، صالح «علیه السلام»را مسخره کردهاند چنانکه فرموده: .
نَدَم و نَدامَة به معنی پشیمانی و تأسف است بر چیز فوت شده و فرصتی از دست رفته در مفردات گفته:«النَّدمُ والنَّدامةُ: الَّتحَسُّرُ مِنْ تَغُّیرِ رَأْیٍ فی اَمْرٍ فائِتٍ» در قاموس آمده: «النَّدَمَ و النَّدامَةُ: اَلْاَسَفُ» آن را حزن نیز گفتهاند . چون عذاب را دیدند پشیمانی را پنهان داشتند. . ناقه را پی کردند سپس پشیمان شدند. در قضیه قتل فرزند آدم برادر خویش را آمده . میشود گفت ندامتش از عدم دفن برادر بود و میشود گفت بر اصل قتل بود آیا درصورت دوم آن توبه است؟ در باره ناقه صالح آمده . گفتهاند ندامت بعد از ظهور علامت عذاب بود و گرنه پس ازعقر ناقه، صالح «علیه السلام»را مسخره کردهاند چنانکه فرموده: .
wikialkb: ریشه_ندم
پیشنهاد کاربران
بمعنی:پشیمان شد
پشیمان شد
کلمات دیگر: