کلمه جو
صفحه اصلی

متمتع


مترادف متمتع : برخوردار، بهره ور، بهره مند، حظیظ، رستی خوار، کامران، کامیاب، متلذذ، متنعم، مستفید، منتفع

متضاد متمتع : بی نصیب، محروم

برابر پارسی : بهره مند، برخوردار

فارسی به انگلیسی

enjoying, having a share, [fig.] fortunate


مترادف و متضاد

برخوردار، بهره‌ور، بهره‌مند، حظیظ، رستی‌خوار، کامران، کامیاب، متلذذ، متنعم، مستفید، منتفع ≠ بی‌نصیب، محروم


فرهنگ فارسی

بهره مند، برخوردار، کسی که ازکاری یاچیزی حظوبهره ببرد
( اسم ) ۱ - آنکه از چیزی بهره برد برخوردار بهره مند . ۲ - کسی که عمره ( زیارت بیت الله با شرایط خاص ) بجا آورد . توضیح متمتع آن بود که عمر. وی در ماههای حج واقع آمده باشد و ماههای حج شوال و ذی القعده و ذی الحجه باشند جمع : متمتعین . یا حج متمتع : و چون مردم خواهند که حج متمتع کنند بر وی بود که موی سر و ریش باز هلد ...

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ تِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - برخوردار از چیزی ، بهره مند. ۲ - کسی که عمره (زیارت بیت الله با شرایط خاص ) به جا آورد.

لغت نامه دهخدا

متمتع. [ م ُ ت َ م َت ْ ت ِ ] ( ع ص ) برخورداری یابنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسی که برخورداری می یابد. ( ناظم الاطباء ). برخوردار از چیزی و کامران و مسرور. ( ناظم الاطباء ). بهره یاب. بهره مند. بهره ور. برخوردار. محظوظ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- متمتع شدن ؛ برخوردار شدن. بهره بردن. بهره مند شدن :
خواهی متمتع شوی از نعمت دنیا
با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد.
سعدی.
- متمتع گردیدن ؛ بهره مند گردیدن. فایده بردن. متمتع گشتن : از نعم دنیا متمتع گردد. ( گلستان ).
- متمتع گشتن ؛ بهره یاب گشتن. برخوردار شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| عمره گذراننده به حج. ( آنندراج ). آن که عمره با حج بجا می آورد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : متمتع آن بودکه عمره وی در ماههای حج واقع آمده باشد و ماههای حج «شوال » است و «ذی القعده » و «ذی الحجه ». ( ترجمه النهایه طوسی چ سبزواری ج 1 ص 138 ). و رجوع به تمتع شود.

فرهنگ عمید

کسی که از کاری یا چیزی حظ و بهره ببرد، بهره مند، برخوردار.

فرهنگ فارسی ساره

برخوردار


پیشنهاد کاربران

بهرمنده برخوردار


کلمات دیگر: