کلمه جو
صفحه اصلی

کهن سال


مترادف کهن سال : پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان سال، مسن، معمر

متضاد کهن سال : جوان، خردسال

فارسی به انگلیسی

aged, very old, aged, ancient, antediluvian, old, hoary, senior

فارسی به عربی

قدیم

مترادف و متضاد

old (صفت)
مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانه

worm-eaten (صفت)
پیر، کهنه، بی ارزش، کرم خورده، فاسد شده، کهن سال، سوراخ شده

فرهنگ فارسی

۱ - آنکه عمر بسیار کرده سالخورده معمر . ۲ - قدیم دیرینه : تمدن کهن سال ایرانی .
سالخورده، پیر

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) سالخورده .

لغت نامه دهخدا

کهن سال. [ ک ُ هََ / هَُ ] ( ص مرکب ) معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. ( ناظم الاطباء ). پیر و سالخورده. مقابل خردسال. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
وآن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی
بوده مشاطه ای به سزا پور آزرش.
خاقانی.
ز تاریخ کهنسالان آن بوم
مرا این گنجنامه گشت معلوم.
نظامی.
کهن سالان این کشور که هستند
مرا بر شقه این شغل بستند.
نظامی.
همان صاحب سخن پیر کهن سال
چنین آگاه کرد از صورت حال.
نظامی.
کهن سالی آمد به نزد طبیب
ز نالیدنش تا به مردن قریب.
سعدی ( بوستان ).
شنید این سخن مرد کارآزمای
کهن سال و پرورده پخته رای.
سعدی ( بوستان ).
|| قدیم. دیرینه. ( فرهنگ فارسی معین ). آنچه بر او سالهای بسیاری گذشته باشد :
مهر شرف به صفه شاه اخستان رسید
صفه ز هفت چرخ کهن سال درگذشت.
خاقانی.
ملک تو کشتی است و چرخ نوح کهن سال
کش ز شب و روز حام و سام برآمد.
خاقانی.
که می داند که این دیر کهن سال
چه مدت دارد و چون بودش احوال.
نظامی.
فرودآمد بدان دیر کهن سال
بر آن آیین که باشد رسم ابدال.
نظامی.
ریشه نخل کهن سال از جوان افزون تر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را.
صائب.

فرهنگ عمید

سال خورده، پیر.

واژه نامه بختیاریکا

هُمدا بَرد لَلَر

پیشنهاد کاربران

پیر ,

سالخورده -

کهن عمر. [ ک ُ هََ / هَُع ُ ] ( ص مرکب ) کهن سال . سالخورده و پیر : به موسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سپید. سعدی ( کلیات چ مصفا ص 272 ) .

کهن سال

مییسام

پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان سال، مسن، معمر

پیر، سال خورده، سالمند، مسن

کهن سال : پیر ، سالمند ، فرسوده
***
مثال : او در کنار درختی کهن سال دراز کشیده بود .

پیر سال

پیر 🌹سالخورده

یعنی پیر، سالمند، سالخورده، مسن🥰💟👍

( گویش تهرانی ) گیس پنبه


کلمات دیگر: