مترادف کناره گیری : اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کناره جویی، استعفا، تقاعد
کناره گیری
مترادف کناره گیری : اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کناره جویی، استعفا، تقاعد
فارسی به انگلیسی
retirement, resignation
abdication, retirement
فارسی به عربی
استقالة , تجنب , تنازل , عزلة
مترادف و متضاد
استعفا، کناره گیری
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض
کناره گیری، انزوا
کناره گیری، قسمت، دسته، تفکیک، جدا سازی
ترک، کناره گیری، چشم پوشی، قطع علاقه
واگذاری، کناره گیری، استعفاء، حقارت
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی
کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گرایی
کناره گیری، گوشه عزلت، انزوا، عقب نشینی
اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کناره‌جویی
استعفا، تقاعد
فرهنگ فارسی
دوری کردن اعتزال کناره گیری : در رفتار و طرز برخوردش نوعی اعتراض و کناره جویی غمز آلود دیده میشد که بنظر مرد نا خوش آیند و مکارانه آمد .
لغت نامه دهخدا
کناره گیری. [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) عزلت. اعتزال. گوشه گیری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ عمید
۱. کناره جویی، گوشه نشینی.
۲. دست برداشتن از کاری.
۲. دست برداشتن از کاری.
دانشنامه عمومی
کناره گیری یا استعفاء یعنی رها کردن رسمی قدرت فرمانروایی و سلطنت که توسط پادشاه صورت می گیرد. کناره گیری ها نقش هایی مهم و گوناگون را در امر جانشینی در پادشاهی ها ایفا کرده است.
wiki: کناره گیری
دانشنامه آزاد فارسی
کناره گیری (abdication)
چشم پوشی اختیاری فرمانروا یا پادشاه از مقام یا موقعیت خود، معمولاً از سلطنت. کناره گیری را نباید با برکناری اشتباه گرفت که در آن فرمانروا، هرچند شاید به ظاهر کناره گیری کرده باشد، به زور از مقام خود خلع می شود. شاید چنین تصور شود که نیکلای دوم، تزار روسیه، در ۱۹۱۷ و کنستانتین دوم، پادشاه یونان، در ۱۹۶۷ کناره گیری کرده اند، ولیدر واقع آ ن هابرکنار شدند. کینکیناتوس دوبار در ۴۵۸ و ۴۳۹پ م، سولا در ۷۹پ م، شارل پنجم، امپراتور مقدّس رم، در ۱۵۵۵م، فیلیپ پنجم، پادشاه اسپانیا، در ۱۷۲۴، و ادوارد هشتم، پادشاه انگلستان، در ۱۹۳۶، به منظور کسب آزادی های بیشتر در زندگی خصوصی خود، به معنی دقیق کلمه از مقام خود کناره گرفتند.
چشم پوشی اختیاری فرمانروا یا پادشاه از مقام یا موقعیت خود، معمولاً از سلطنت. کناره گیری را نباید با برکناری اشتباه گرفت که در آن فرمانروا، هرچند شاید به ظاهر کناره گیری کرده باشد، به زور از مقام خود خلع می شود. شاید چنین تصور شود که نیکلای دوم، تزار روسیه، در ۱۹۱۷ و کنستانتین دوم، پادشاه یونان، در ۱۹۶۷ کناره گیری کرده اند، ولیدر واقع آ ن هابرکنار شدند. کینکیناتوس دوبار در ۴۵۸ و ۴۳۹پ م، سولا در ۷۹پ م، شارل پنجم، امپراتور مقدّس رم، در ۱۵۵۵م، فیلیپ پنجم، پادشاه اسپانیا، در ۱۷۲۴، و ادوارد هشتم، پادشاه انگلستان، در ۱۹۳۶، به منظور کسب آزادی های بیشتر در زندگی خصوصی خود، به معنی دقیق کلمه از مقام خود کناره گرفتند.
wikijoo: کناره_گیری
واژه نامه بختیاریکا
لاکَشی
پیشنهاد کاربران
پشیمونی ، کنار رفتن ، منصرف شدن ، دست از ادامه ی کار برداشتن
کناره گرفتن
زه زدن
انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کلمات دیگر: