مترادف متلاطم کردن : طوفانی کردن، متموج کردن، پرموج کردن، مواج کردن، آشفته کردن، مغشوش کردن، ناآرام کردن، بحرانی کردن، آشوبناک کردن، به آشوب کشاندن
متلاطم کردن
مترادف متلاطم کردن : طوفانی کردن، متموج کردن، پرموج کردن، مواج کردن، آشفته کردن، مغشوش کردن، ناآرام کردن، بحرانی کردن، آشوبناک کردن، به آشوب کشاندن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
طوفانی کردن، متموج کردن، پرموج کردن، مواج کردن
آشفته کردن، مغشوش کردن
ناآرام کردن، بحرانی کردن، آشوبناک کردن، بهآشوب کشاندن
۱. طوفانی کردن، متموج کردن، پرموج کردن، مواج کردن
۲. آشفته کردن، مغشوش کردن
۳. ناآرام کردن، بحرانی کردن، آشوبناک کردن، بهآشوب کشاندن
کلمات دیگر: