کلمه جو
صفحه اصلی

متقن


مترادف متقن : استوار، مثبت، محرز، محکم، مستند

متضاد متقن : غیرمتقن

فارسی به انگلیسی

firm, solid

firm


عربی به فارسی

استادانه درست شده , بزحمت درست شده , به زحمت ساختن , داراي جزءيات , بادقت شرح دادن


مترادف و متضاد

استوار، مثبت، محرز، محکم، مستند ≠ غیرمتقن


فرهنگ فارسی

محکم، استوار
( اسم ) محکم کننده استوار کننده .

فرهنگ معین

(مُ تْ قَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . )استوار گردیده ، محکم شده . ۲ - (ص . ) محکم ، استوار.
(مُ تْ قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) محکم کننده ، استوارکننده .

(مُ تْ قَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .)استوار گردیده ، محکم شده . 2 - (ص .) محکم ، استوار.


(مُ تْ قِ) [ ع . ] (اِفا.) محکم کننده ، استوارکننده .


لغت نامه دهخدا

متقن. [ م ُ ق َ ] ( ع ص ) استوار و محکم. ( غیاث ) ( آنندراج ). استوار. مبرم. متین. رزین. محکم. مستحکم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
یگانه گشته از اهل زمانه
به الفاظ متین و رای متقن.
منوچهری.

متقن. [ م ُ ق ِ ] ( ع ص ) آن که استوار و محکم کند کار را. ( آنندراج ). محکم کننده. استوارکننده. ( فرهنگ فارسی معین ). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. ( ناظم الاطباء ). || آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. ( ناظم الاطباء ).

متقن. [ م ُت ْ ت َ ق ِ ] ( ازع ، ص ) بیگمان داننده. ( آنندراج ). بی شبهه و بیگمان ویقین و دانسته. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

متقن . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) استوار و محکم . (غیاث ) (آنندراج ). استوار. مبرم . متین . رزین . محکم . مستحکم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یگانه گشته از اهل زمانه
به الفاظ متین و رای متقن .

منوچهری .



متقن . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) آن که استوار و محکم کند کار را. (آنندراج ). محکم کننده . استوارکننده . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. (ناظم الاطباء). || آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. (ناظم الاطباء).


متقن . [ م ُت ْ ت َ ق ِ ] (ازع ، ص ) بیگمان داننده . (آنندراج ). بی شبهه و بیگمان ویقین و دانسته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


فرهنگ عمید

محکم، استوار.

پیشنهاد کاربران

محکم
تلفظ: مُتقَن


کلمات دیگر: