کلمه جو
صفحه اصلی

ندرت


مترادف ندرت : کمی، کمیابی، نایابی

متضاد ندرت : وفور

برابر پارسی : کمی، کمیابی، نایاب

فارسی به انگلیسی

paucity, rarity, rareness

rareness


paucity, rarity


مترادف و متضاد

rarity (اسم)
تحفه، کمی، کمیابی، ندرت، نایابی، چیز کمیاب، نادره

کمی، کمیابی، نایابی ≠ وفور


فرهنگ فارسی

کمی، کمیابی، آنچه که گاهی پیداو آشکارشود
( اسم ) کمی کمیابی .یابه ندرت .کم ندره : ...که مثل آن بندرت چشم زده روزگارغرایب دیده شده باشد.
لاله حکیم تهانیسری متخلص بندرت از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم می زیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده .

فرهنگ معین

(نُ رَ ) [ ع . ندرة ] (اِمص . ) کمیابی ، آنچه گاهی پیدا و آشکار شود.

لغت نامه دهخدا

ندرت. [ ن ُ رَ ] ( ع اِمص ) کمی. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). تنگ یابی. کم یابی. دیریابی. شذوذ. دشواریابی. عزت. ( یادداشت مؤلف ). ندرة.
- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه. گاه وگداری.
- به ندرت ؛ ندرتاً. ندرةً.
|| تنهائی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ) ( غیاث اللغات ). تنها بودن. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). || اتفاق و چیزی نادر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نُدرَة شود.

ندرت. [ ن ُ رَ ] ( اِخ ) لاله حکیم چند تهانیسری ، متخلص به ندرت. از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته :
سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مرا
چون صبح آتشی است نهان در کفن مرا.
گلستان می شود صحرا بود گر جام می بر کف
به رنگ عینک سرخی که در پیش نظر باشد.
رجوع به صبح گلشن ص 512 و کلمات الشعراء ص 114 و نتایج الافکار ص 728 شود.

ندرة. [ ن َ رَ ] ( ع اِ ) پاره ای از زر که در کان یافته شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). قطعه ای از طلا یا نقره که در معدن یافته شود. ( از المنجد ). || ( اِمص ) نُدْرَة. رجوع به نُدرَة شود.
- فی الندرة ؛ گاهی. بعد چند روز. ( اقرب الموارد ). به ندرت : لقیته فی الندرة؛ فیما بین الایام.
- نَدرَةً ؛ لقیته ندرةً؛ ملاقات کردم از وی گاهی و بعد چند روز. ( منتهی الارب ).
|| ( مص ) یک باره تیز دادن به سرعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به شتاب و عجله تیز دادن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ).

ندرة. [ ن َ/ ن ُ رَ ] ( ع اِمص ) اسم است از ندر و ندور به معنی کمیاب شدن. ( اقرب الموارد ). رجوع به ندرت شود. || ( اِ ) آنچه از میان چند چیز ظاهر و آشکار گرددو از میان چیزی برآید و ساقط شود. ( ناظم الاطباء ).

ندرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) لاله حکیم چند تهانیسری ، متخلص به ندرت . از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته :
سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مرا
چون صبح آتشی است نهان در کفن مرا.
گلستان می شود صحرا بود گر جام می بر کف
به رنگ عینک سرخی که در پیش نظر باشد.
رجوع به صبح گلشن ص 512 و کلمات الشعراء ص 114 و نتایج الافکار ص 728 شود.


ندرت . [ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) کمی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). تنگ یابی . کم یابی . دیریابی . شذوذ. دشواریابی . عزت . (یادداشت مؤلف ). ندرة.
- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه . گاه وگداری .
- به ندرت ؛ ندرتاً. ندرةً.
|| تنهائی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). تنها بودن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). || اتفاق و چیزی نادر. (ناظم الاطباء). رجوع به نُدرَة شود.


فرهنگ عمید

کمی، کمیابی.

پیشنهاد کاربران

کمی - به تنهایی - کمیابی

ندرت یعنی کمیابی


جانم ندرت

ندرت یعنی بلاهات بخوره تو سرم



هرچی شما میگین اشتباهع اینی که


من میگم درست
😊😍

ندرت یعنی قربونت فدات و. . . . . . .

کمیابی . . . . . .

به ندرت برای همشون صابت میشع
یعنی کم کم برای همشون . . .
معنی کم میده


کلمات دیگر: