کلمه جو
صفحه اصلی

متمدن


مترادف متمدن : شهرنشین، شهری، تمدن دار، صاحب تمدن ، پیش رفته، بافرهنگ، مبادی آداب

متضاد متمدن : وحشی، بادیه نشین

برابر پارسی : شهرنشین، پیشرفته، شهریگر

فارسی به انگلیسی

civilized


civil, civilized

مترادف و متضاد

شهرنشین، شهری، تمدن‌دار، صاحب تمدن ≠ وحشی


civil (صفت)
مدنی، کشوری، غیر نظامی، حقوقی، متمدن، عرفی، با ادب، مودب

civilized (صفت)
متمدن

cultivated (صفت)
متمدن

۱. شهرنشین، شهری، تمدندار، صاحب تمدن ≠ وحشی
۲. پیشرفته
۳. بافرهنگ، مبادی آداب ≠ بادیهنشین


فرهنگ فارسی

شهرنشین، شهری، دارای تمدن
(اسم ) ۱ - شهر نشین شهری . ۲ - دارای تمدن مقابل وحشی : دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند این گروه متمدن بجنوب و بشمال . جمع : ممتدنین .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) شهرنشین ، دارای تمدن .

لغت نامه دهخدا

متمدن. [ م ُ ت َ م َدْ دِ ] ( ع ص ) شهرنشین. تربیت شده در شهر. مقابل وحشی :
دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند
این گروه متمدن به جنوب و به شمال.
بهار ( دیوان ج 1 ص 685 ).
و رجوع به تمدن شود. || مجازاً باتربیت. مؤدب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

دارای تمدن.

فرهنگ فارسی ساره

پیشرفته


پیشنهاد کاربران

هم خانواده تمدن
تمدن
متمدن
تمدد

کسی که درجایی ساکن است

دارای تمدن
کسی که در جایی ساکن است

دارای تمدن
تمدد
کسی که در جایی ساکن است و مالک آنجا



کلمات دیگر: