کلمه جو
صفحه اصلی

متمکن شدن


مترادف متمکن شدن : ثروتمندشدن، دارا شدن، توانگر شدن، مستقر شدن، جای گرفتن، مقیم شدن، متمکن ماندن، توانمند شدن

مترادف و متضاد

۱. ثروتمندشدن، دارا شدن، توانگر شدن
۲. مستقر شدن، جای گرفتن
۳. مقیم شدن، متمکن ماندن
۴. توانمند شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جای گیر شدن جای گزیدن ثابت ماندن : بر سریر ملک و سلطنت متمکن شد . ۲ - دارای مکنت و مال شدن . ۳ - توانا شدن .


کلمات دیگر: