کلمه جو
صفحه اصلی

نرک


مترادف نرک : نازا، نروک، نر، خشن، زمخت، بی بر، بی ثمر

فارسی به انگلیسی

jack-

مترادف و متضاد

۱. نازا، نروک، نر
۲. خشن، زمخت
۳. بیبر، بیثمر


نازا، نروک، نر


خشن، زمخت


بی‌بر، بی‌ثمر


فرهنگ فارسی

(اسم ) حلقه زدن گروهی بجهت منع حیوانات شکاری ازخروج ازمحوطه ای معین تاشکارشاه یاامیران آسان باشدجرگه .

فرهنگ معین

(نَ رَ ) (اِمصغ . ) ۱ - نر. ۲ - زمخت و خشن .

لغت نامه دهخدا

نرک. [ ن َ رَ ] ( اِ ) نَروک. مهره ای باشد کوچک و مخروطی و در آن گلها و رگها بسیار بود وبه رنگ پلنگ باشد، چه آن را در بیخ دم پلنگ یابند ونرک پلنگ گویند و به عربی حجرالنمر خوانند، هر جراحتی که ناسور شده باشد، آن را با آب بسایند و بمالند نیک گردد و هر زنی که قدری از آن بساید و بخورد هرگزآبستن نشود و هر مرد که با خود دارد هیچ زن از او بار نگیرد و امتحان آن چنان است که چون در شیر گوسفنداندازند شیر بریده شود و نزدیک تنوری که نان چسبانیده باشند بیارند تمام نانها در تنور بریزد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). رجوع به نَروک و حجرالنمر شود. || ( ص ) درخت پیوندنیافته. هر درخت که میوه بد دارد. درخت بدثمر. درخت بی ثمر. درخت بی پیوند. جنس پیوندنشده درخت یا شاخ که میوه نیارد یا بد آرد. ( یادداشت مؤلف ): نارنج نرک. توت نرک. رجوع به نر شود.

فرهنگ عمید

مهرۀ کوچک مخروطی خال دار شبیه پوست پلنگ.

گویش مازنی

مرتعی جنگلی در روستای و سی سر علی آباد کتول


رشد بی رویه ی سرشاخه های کم محصول – شاخه ای بی حاصل که مستقیم ...


/nerek/ مرتعی جنگلی در روستای و سی سر علی آباد کتول & رشد بی رویه ی سرشاخه های کم محصول – شاخه ای بی حاصل که مستقیم به طرف بالا رشد کند

واژه نامه بختیاریکا

پرنده ای درشت تر از گنجشک با پرهای سیاه وسفید که دم پیسه ای دارد
چهار پای جوان
قاطر نر


کلمات دیگر: