مترادف متعبد : پرستشگر، زاهد، عابد، معتکف، عبادت کننده، عبادتگر
متعبد
مترادف متعبد : پرستشگر، زاهد، عابد، معتکف، عبادت کننده، عبادتگر
فارسی به انگلیسی
devout
مترادف و متضاد
صفت پرستشگر، زاهد، عابد، معتکف، عبادتکننده، عبادتگر
پرستشگر، زاهد، عابد، معتکف، عبادتکننده، عبادتگر
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - عبادت کننده پرستش کننده . ۲ - بسیار عبادت کننده جمع : متعبدین : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته .
محل و مکان پرستش
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) محل و مکان پرستش. ( ناظم الاطباء ).
متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب َ ] (ع اِ) محل و مکان پرستش . (ناظم الاطباء).
متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) عبادت کننده و بسیار عبادت کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پارسا و بسیار متدین و دیندار. (ناظم الاطباء) : یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی ... (گلستان ). یاد دارم که در ایام جوانی متعبد بودمی و شبخیز. (گلستان ). || به تکلف عبادت کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر سرکش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که خسته می کند ستور را از دواندن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبد شود.
فرهنگ عمید
۱. عبادتکننده.
۲. کسی که به تکلف خود را عابد مینمایاند.
عبادتگاه.
۱. عبادت کننده.
۲. کسی که به تکلف خود را عابد می نمایاند.
پیشنهاد کاربران
کسی که عمر خود را در راز و نیاز و دعا با خداوند می گذراند
کسی که تمام شب را برای عبادت خدا بیدار می ماند