کلمه جو
صفحه اصلی

کهنگی


مترادف کهنگی : دیرینگی، فرسودگی، قدمت

متضاد کهنگی : نوی

فارسی به انگلیسی

oldness, old state, antiquity, obsolescence, staleness, wear and tear

obsolescence, staleness, oldness, wear and tear, antiquity, age, wear, ancientness


antiquity, obsolescence, oldness, staleness, wear and tear


فارسی به عربی

زوال

مترادف و متضاد

decrement (اسم)
کاهش، کهنگی، خمود، ضایعات، میزان کاهش، کاستن پلهای

archaism (اسم)
قدمت، کهنگی، انشاء یا گفتار یا اصطلاح قدیمی

obsolescence (اسم)
کهنگی، منسوخی، متروکیت، از رواج افتادگی

دیرینگی، فرسودگی، قدمت ≠ نوی


فرهنگ فارسی

فرسودگی و پارگی ٠ رثاثت ٠ بلائ ٠ بلی ٠ عتاقت ٠ حالت و چگونگی کهنه ٠

مستعمل بودگی، کهنه بودن، قدمت


لغت نامه دهخدا

کهنگی. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] ( حامص ) فرسودگی و پارگی. ( ناظم الاطباء ). رَثاثَت. بِلاء. بِلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): وَبَد؛ کهنگی جامه. ( منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی. || قدمت. ضد نوی و تازگی. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: