کلمه جو
صفحه اصلی

نشور


مترادف نشور : احیا، آخرالزمان، آخرت، رستاخیز، قیامت

فارسی به انگلیسی

Resurrection(Day)


مترادف و متضاد

احیا


آخرالزمان، آخرت، رستاخیز، قیامت


۱. احیا
۲. آخرالزمان، آخرت، رستاخیز، قیامت


فرهنگ فارسی

زنده کردن، زنده شدن مردگان درروزقیامت ورستاخیز
۱ - (مصدر ) زنده کردن . ۲ - (مصدر ) زنده شدن مردگان در روز رستاخیز . ۳ - ( اسم ) روزقیامت : باد زیبنده تابه صبح نشور باد پاینده تا دم محشر . ( وحشی .چا.امیرکبیر ۲۱۸ )
دهی است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در ۴۲ هزار گزی شمال کامیاران و ۴ هزار گزی مغرب راه کرمانشاه به سنندج در منطق. کوهستانی سردسیری واقع است و آبش از رودخان. محلی و چشمه محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه ها شغل اهالی زراعت و باغبانی است .

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (مص م . ) زنده کردن ، زنده شدن مردگان در روز قیامت .

لغت نامه دهخدا

نشور. [ ن َ ] ( ع اِ ) باد هموار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بادی که بگسترد ابرها را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ج ، نُشُر.

نشور. [ ن ُ ] ( ع مص ) نشر. رجوع به نشَر شود. || زنده شدن. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( دهار ) :
جز دم داد تو که داد نوید
کشته تیغ ظلم را به نشور.
مسعودسعد.
|| زنده کردن. ( منتهی الارب ). || ظاهر شدن نبات در زمین. ( از معجم متن اللغة ). || برگ آوردن درخت. ( از المنجد ). پیدا شدن برگ درخت. ( از معجم متن اللغة ). || گشاده و کشیده شدن برگهای درخت. ( از المنجد ). || رسیدن بهار به زمین و رویانیدن آن را. ( المنجد ) ( از معجم متن اللغة ). || ( اِ )قیامت. رستاخیز.
- روز نشور ؛ روز رستاخیز. روز قیامت :
تا به هنگام خواندن نامه
خجلی نایدت به روز نشور.
ناصرخسرو.
- شور نشور ؛ غوغای قیامت.
- صبح نشور ؛ صبح روز قیامت. ( غیاث اللغات ). روز رستخیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- یوم النشور ؛ روز نشور. روز قیامت.

نشور. [ ن ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال کامیاران و 4 هزارگزی مغرب راه کرمانشاه به سنندج در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 382 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه محلی و چشمه ،محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

نشور. [ ن َ ] (ع اِ) باد هموار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بادی که بگسترد ابرها را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، نُشُر.


نشور. [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال کامیاران و 4 هزارگزی مغرب راه کرمانشاه به سنندج در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 382 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ محلی و چشمه ،محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


نشور. [ ن ُ ] (ع مص ) نشر. رجوع به نشَر شود. || زنده شدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (دهار) :
جز دم داد تو که داد نوید
کشته ٔ تیغ ظلم را به نشور.

مسعودسعد.


|| زنده کردن . (منتهی الارب ). || ظاهر شدن نبات در زمین . (از معجم متن اللغة). || برگ آوردن درخت . (از المنجد). پیدا شدن برگ درخت . (از معجم متن اللغة). || گشاده و کشیده شدن برگهای درخت . (از المنجد). || رسیدن بهار به زمین و رویانیدن آن را. (المنجد) (از معجم متن اللغة). || (اِ)قیامت . رستاخیز.
- روز نشور ؛ روز رستاخیز. روز قیامت :
تا به هنگام خواندن نامه
خجلی نایدت به روز نشور.

ناصرخسرو.


- شور نشور ؛ غوغای قیامت .
- صبح نشور ؛ صبح روز قیامت . (غیاث اللغات ). روز رستخیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- یوم النشور ؛ روز نشور. روز قیامت .

فرهنگ عمید

۱. روز قیامت.
۲. (اسم مصدر ) زنده شدن مردگان در روز قیامت.

دانشنامه عمومی

نشور (یمن). نشور روستایی است در أعمال ضالع، ناحیهٔ (نجران) دره ای بزرکی در این روستا وجود دارد که آبش به سوی (نجران) می رود، از توابع مَحویت در کشور یمن در شبه جزیره عربستان. جمعیت آن ۲۵۷ نفر (۹ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی) .

پیشنهاد کاربران

نوش آفرین. نوش دارو. نوش جان. نیش نیشخند. نوشور. . . کلمات تورکی هستند.


کلمات دیگر: