کلمه جو
صفحه اصلی

کوفت


مترادف کوفت : سیفلیس، ضربت، کوبش، آزار، اذیت، صدمه

فارسی به انگلیسی

syphilis, lues venerea

syphilis


مترادف و متضاد

۱. سیفلیس، ضربت
۲. کوبش
۳. آزار، اذیت، صدمه


lues (اسم)
طاعون، سیفلیس، کوفت، سیفیلیس، سفلیس

syphilis (اسم)
سیفلیس، کوفت، سیفیلیس، اکله، ابله فرنگی

سیفلیس، ضربت


کوبش


آزار، اذیت، صدمه


فرهنگ فارسی

آسیب، آزار، آسیب وصدمه که ازسنگ وچوب یامشت ولگدببدن برسد، به معنی بیماری سفلیس هم میگویند
۱ - ( مصدر ) ضربی که از سنگ و چوب و مشت و لگد مانند آن حاصل شود . ۲ - آسیب آزار صدمه . ۳ - آزردگی اندوه . ۴ - ( اسم ) سیلفیس : نسوانی پر شهوت و پر سوزنک و کوفت مردانی بی همت و بی غیرت و لاشی . ( بهار ) ۵ - ( فعل ) سوم شخص مفرد ماضی ار کوفتن .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - صدمه ای که از سنگ و مشت و لگد برسد. ۲ - آسیب ، صدمه . ۳ - اندوه . ۴ - بیماری سفلیس . ۵ - نوعی ناسزا.

لغت نامه دهخدا

کوفت. ( اِمص ، اِ ) به معنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد. ( برهان ). به معنی آسیب و آزار و ضربی که از سنگ و چوب به کسی برسد یا لگد اسب یا از افتادن اسب. ( آنندراج ). ضربی که از چوب و سنگ و مشت و لگد و مانند آن به کسی رسد. ( ناظم الاطباء ) : سواری به صدمه بر او افتاد و کوفتی سخت بدو رسید... طبیب را فرمودند تا مداوات خستگی او کند. ( تاریخ طبرستان ).
- کوفت کوب ؛ ضرب و کتک. ( ناظم الاطباء ).
- کوفت و روفت ؛ کوفتگی و آسیب دیدگی : این دست حسن را که دررفته است یک کمی زرده تخم مرغ بینداز بگذار کوفت و روفتش را جمع کند.کوفت هرگاه با تابع خود همراه باشد به معنی خستگی و درد ناشی از آن نمی آید و حتماً به معنی درد ناشی از ضرب و آسیب دیدگی است. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- کوفت وروفت را بردن ؛ رفع کردن دردهایی که از ضرب وزخم به زمین خوردگی پیدا شود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کوفت و روفت کردن ؛ سخت و بسیار زدن کسی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| آسیب و آزار و صدمه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
عدوی دولت او را همیشه کوفت رسد
وگر سرش همه پیشانی است چون مسمار.
سعدی.
- کوفت خوردن ؛ آسیب و آزار و صدمه دیدن :
گفت خاموش چون کنم سعدی
کاین همه کوفت می خورم از دوست.
سعدی.
|| اندوه و آزردگی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || کوفته شدن اعضا. ( آنندراج ). ماندگی و واماندگی تن از کار و تعب بدنی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). علاوه بر معنی...به معنی خستگی و کوفتگی و درد عضلات ناشی از کار بدنی زیاد، در این صورت آن را با فعل رفتن استعمال می کنند: دیروز زورخانه رفتیم ، من چون مدتی بود ورزش نکرده بودم بعد از ورزش بدنم کوفت رفت. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || در اصطلاح ، مرضی سوداوی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). یک نوع که بیشتر در آلات تناسل از اثر مجامعت ناپاک پدید آید و آبله فرنگ نیز گویند و به اصطلاح علمی سیفلیس نامیده می شود. ( ناظم الاطباء ). آتشک. آبله فرنگ. ارمنی دانه. نار افرنجیه. نار افرنجی. حب افرنجی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
نسوانی پرشهوت و پر سوزنک و کوفت
مردانی بی همت و بی غیرت و لاشی.
بهار ( از فرهنگ فارسی معین ).

کوفت . (اِمص ، اِ) به معنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد. (برهان ). به معنی آسیب و آزار و ضربی که از سنگ و چوب به کسی برسد یا لگد اسب یا از افتادن اسب . (آنندراج ). ضربی که از چوب و سنگ و مشت و لگد و مانند آن به کسی رسد. (ناظم الاطباء) : سواری به صدمه بر او افتاد و کوفتی سخت بدو رسید... طبیب را فرمودند تا مداوات خستگی او کند. (تاریخ طبرستان ).
- کوفت کوب ؛ ضرب و کتک . (ناظم الاطباء).
- کوفت و روفت ؛ کوفتگی و آسیب دیدگی : این دست حسن را که دررفته است یک کمی زرده ٔ تخم مرغ بینداز بگذار کوفت و روفتش را جمع کند.کوفت هرگاه با تابع خود همراه باشد به معنی خستگی و درد ناشی از آن نمی آید و حتماً به معنی درد ناشی از ضرب و آسیب دیدگی است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
- کوفت وروفت را بردن ؛ رفع کردن دردهایی که از ضرب وزخم به زمین خوردگی پیدا شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوفت و روفت کردن ؛ سخت و بسیار زدن کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| آسیب و آزار و صدمه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
عدوی دولت او را همیشه کوفت رسد
وگر سرش همه پیشانی است چون مسمار.

سعدی .


- کوفت خوردن ؛ آسیب و آزار و صدمه دیدن :
گفت خاموش چون کنم سعدی
کاین همه کوفت می خورم از دوست .

سعدی .


|| اندوه و آزردگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || کوفته شدن اعضا. (آنندراج ). ماندگی و واماندگی تن از کار و تعب بدنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). علاوه بر معنی ...به معنی خستگی و کوفتگی و درد عضلات ناشی از کار بدنی زیاد، در این صورت آن را با فعل رفتن استعمال می کنند: دیروز زورخانه رفتیم ، من چون مدتی بود ورزش نکرده بودم بعد از ورزش بدنم کوفت رفت . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). || در اصطلاح ، مرضی سوداوی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). یک نوع که بیشتر در آلات تناسل از اثر مجامعت ناپاک پدید آید و آبله ٔ فرنگ نیز گویند و به اصطلاح علمی سیفلیس نامیده می شود. (ناظم الاطباء). آتشک . آبله ٔ فرنگ . ارمنی دانه . نار افرنجیه . نار افرنجی . حب افرنجی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نسوانی پرشهوت و پر سوزنک و کوفت
مردانی بی همت و بی غیرت و لاشی .

بهار (از فرهنگ فارسی معین ).


- کوفت گرفتن ؛ به بیماری کوفت مبتلا شدن .
|| کلمه ٔ فحش . (ناظم الاطباء). نفرینی است در تداول عامه ، یعنی کوفت رساد ترا... و در جواب کسی که او را دشمن دارند گویند و گاه در جواب آنکه پرسد چه خورم یا چه آشامم آرند و نظایر آن ، کلمه ٔ آهرمنی بجای بلی . زهرمار! آتشک !قزل قروت ! زغنبوت ! درد بیدرمان ! (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوفت کاری ؛ نفرینی است مانند کوف . زهرمار. زغنبوت . درد بیدرمان . قزل قروت . آتشک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوفت کاری کردن ؛ (کلمه ٔ آهرمنی ) خوردن . زهرمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوفت کردن ؛ (کلمه ٔ اهریمنی ) خوردن . آشامیدن . زهرمار کردن . تخیدن : کوفت کن ؛ بخور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوفت کردن طعام را به کسی ؛ با بدرفتاری و بدزبانی ، آن طعام را بد وناگوار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (ن مف ) مخفف کوفته . کوفته شده : آهن کوفت . زرکوفت . سیم کوفت . طلاکوفت . نقره کوفت . نیم کوفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (مص مرخم ) مخفف کوفتن : سرکوفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) آنچه از کار کوفتن هویدا می گردد.(آنندراج ). || آنچه از زر و سیم و مانند اینها که بر دسته ٔ شمشیر و دشنه و کارد بکوبند و آن را منبت کاری خوانند. (آنندراج ). || (فعل ماضی ) ماضی آزار و آسیب رسانیدن هم هست ، یعنی آسیب و آزار رسانیدن . (برهان ). سوم شخص مفرد ماضی از «کوفتن ». (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) = سیفلیس
۲. (اسم مصدر ) آسیب، آزار.
۳. (شبه جمله ) [عامیانه، مجاز] هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته می شود، زهر مار: کوفت! این قدر حرف نزن.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] بیماری، درد.

گویش مازنی

بیماری سفلیس


/kooft/ بیماری سفلیس

گویش بختیاری

سیفلیس.


پیشنهاد کاربران

در گویش زبان بختیاری واژه کوفت با دو تلفظ ۱ - ( Coft ) =کوبیدن، زدن ۲ - کوفت ( Cuft ) =نوعی بیماری مرض گرفتن است.

کوفت در فرهنگ عامیانه بجنوردی معمولا با خنازیر به عنوان مرکب اطبایی به کار میرود
به صورت ( کوفت خنازیر ) که معنی خنازیر جمع خنزیر عربی است که همان خوک معنی میدهد
کوفت هم به ورم گلو یا همان بیماری اوریون گویند
که جمع دو واژه به این صورت است که :
الهی خنزیر یا خوک که در نزد مسلمانان بسیار بد و مکروه است بخوری و تازه ان هم کوفتت شودیعنی اوریون بگیری ودر گلویت گیر کند و نتوانی از بلعیدن آن لذت ببری


کلمات دیگر: