خوردن و فرو بردن به گلو یا طعام زقوم خوردن
زقم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زقم. [ زَ ] ( ع مص ) خوردن و فروبردن به گلو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || طعام زقوم خوردن ( والفعل من نصر ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به تزغیم شود.
کلمات دیگر: