کلمه جو
صفحه اصلی

زلل

فرهنگ فارسی

لغزیدن وافتادن، نقصان
۱ - ( مصدر ) لغزیدن ( پا ) افتادن . ۲ - ( اسم ) لغزش . ۳ - ( اسم ) خطا گناه .
لغزش اسم است زلیل را

فرهنگ معین

(زَ لَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لغزیدن . ۲ - (اِمص . ) لغزش . ۳ - (اِ. ) خطا.

لغت نامه دهخدا

زلل . [ زَ ل َ ] (ع مص ) بلغزیدن . (زوزنی ). بلغزیدن و سهو افتادن . (تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن قدم . (دهار). لغزیدن در گل یا در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبک سرین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زَل َّ زَلاّ ً و زللاً وزلولاً و زلیلاً و زلیلاءً و زلیلی . رجوع به زل شود.


زلل. [ زَ ل َ ] ( ع مص ) بلغزیدن. ( زوزنی ). بلغزیدن و سهو افتادن. ( تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن قدم. ( دهار ). لغزیدن در گل یا در سخن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سبک سرین گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زَل َّ زَلاّ ً و زللاً وزلولاً و زلیلاً و زلیلاءً و زلیلی. رجوع به زل شود.

زلل. [ زَ ل َ ] ( ع اِمص ، اِ ) لغزش. اسم است زلیل را. زلیلی مثله ُ. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) :
چون آدمی شدی چو فرشته نیامدی
تن پاک گشته از علل و نامه از زلل.
سوزنی.
در زیر بار جرم و زلل مانده چون خران
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر.
سوزنی.
حواشی ممالک از سوابق خلل و طوارق زیغ و زلل پاک کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365 ). پدرش جواب چو آب میداد که خیر و شرزمان را اندازه معین است و نظام و قوام کارها و خلل و زلل امور را مقدری مبین. ( جهانگشای جوینی ).
اگر یاری اندک زلل داندم
به نابخردی شهره گرداندم.
سعدی ( بوستان ).
نه تو باز آمدی که باز آرد
حسن توفیقت از خطا و زلل.
سعدی.
... واثق دارد که بر آنچه محمل خطا و خلل و موقع سهو و زلل باشد. ( رشیدی ). || گناه. فقلت استغفر الرحمن من زللی. || جای لغزان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مذکر و مؤنث در آن مساوی است. ( از اقرب الموارد ). جای لغزش. ( غیاث ). و کذلک مقامة زلل و زحلوقة زلل. ( ناظم الاطباء ). || نقصان و کجی در ترازو. ( غیاث ). کمی یقال : فی میزانه زلل ؛ ای نقصان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح فن عروض ) اجتماع هتم و خرم است و چون از مفاع اهتم میم بخرم بیفتد فاع بماند و رکنی که در او زلل واقع است آن را ازل گویند و زلل در لغت بی گوشتی ران و نصف پایان زنان است ، کذا فی عروض سیفی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 617 ).

زلل . [ زَ ل َ ] (ع اِمص ، اِ) لغزش . اسم است زلیل را. زلیلی مثله ُ. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) :
چون آدمی شدی چو فرشته نیامدی
تن پاک گشته از علل و نامه از زلل .

سوزنی .


در زیر بار جرم و زلل مانده چون خران
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر.

سوزنی .


حواشی ممالک از سوابق خلل و طوارق زیغ و زلل پاک کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365). پدرش جواب چو آب میداد که خیر و شرزمان را اندازه ٔ معین است و نظام و قوام کارها و خلل و زلل امور را مقدری مبین . (جهانگشای جوینی ).
اگر یاری اندک زلل داندم
به نابخردی شهره گرداندم .

سعدی (بوستان ).


نه تو باز آمدی که باز آرد
حسن توفیقت از خطا و زلل .

سعدی .


... واثق دارد که بر آنچه محمل خطا و خلل و موقع سهو و زلل باشد. (رشیدی ). || گناه . فقلت استغفر الرحمن من زللی . || جای لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در آن مساوی است . (از اقرب الموارد). جای لغزش . (غیاث ). و کذلک مقامة زلل و زحلوقة زلل . (ناظم الاطباء). || نقصان و کجی در ترازو. (غیاث ). کمی یقال : فی میزانه زلل ؛ ای نقصان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فن عروض ) اجتماع هتم و خرم است و چون از مفاع اهتم میم بخرم بیفتد فاع بماند و رکنی که در او زلل واقع است آن را ازل ّ گویند و زلل در لغت بی گوشتی ران و نصف پایان زنان است ، کذا فی عروض سیفی . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 617).

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در عروض، اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند.
۲. [قدیمی] لغزیدن و افتادن.
۳. [قدیمی] از حق و صواب منحرف گشتن.
۴. [قدیمی] لغزش، خطا.
۵. [قدیمی] کمی، نقصان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ظُّلَلِ: سایبانها (جمع ظُلَّة )
معنی یُزْلِقُونَکَ: تورا بلغزانند - تورا بیندازند - تو را بکشند (کلمه زلق به معنای زلل و لغزش است ، و ازلاق به معنای ازلال ، یعنی صرع است ، و کنایه است از کشتن و هلاک کردن . و معنای عبارت "وَإِن یَکَادُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا...
تکرار در قرآن: ۴(بار)
لغزیدن. لیز خوردن. در اقرب آمده «زلّ الرجل زللاً: زلق عن صخرة و نحوها» تا پائی پس از استواریش بلغزد غرض مردّد شدن و برگشتن از تصمیم است اگر پس از آمدن آیات روشن لغزیدید یعنی به خطا رفتید. از لال لغزانیدن و به خطا افکندن است . شیطان آنها را فریب داد و از بهشت لغزانید. استرلال طلب لغزش و خطاست فقط شیطان آنها را در اثر بعضی از کارهای بد لغزش داده و به خطا انداخته و یا از آنها خطا رفتن خواسته است.


کلمات دیگر: