یا افزون شدن یا خوش و عیش گردیدن
زکو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زکو. [ زُ ک ُوو ] ( ع مص ) زکا و زکاء و زکواً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). بالیدن کودک. ( تاج المصادر بیهقی ). گوالیدن. || افزون شدن. || نیکو و لایق آمدن. || خوش عیش گردیدن. ( آنندراج ). رجوع به همه معانی زکاء شود.
گویش مازنی
/zakko/ گاو به رنگ قهوه ای کم رنگ
گاو به رنگ قهوه ای کم رنگ
کلمات دیگر: