زول
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زول. [ زَ وَ ] ( ع مص ) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاً و زَوَلاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). زوال. ( ناظم الاطباء ). || مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔآسمان. ( آنندراج ). رجوع به ماده بعد و زوال شود.
زول. [ زَ ] ( ع مص ) زاله زَوْلاً ؛ دور کردن از جای و برگردانیدن. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ، اِ ) شگفت. || چرغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فرج مرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مرد دلاور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کریم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسب نیکورو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسب نیکورفتار. ( آنندراج ). || کالبد مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سختی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بلا. ( از اقرب الموارد ). || مرد سبک چالاک و ظریف و زیرک که شگفتی ها نماید به ظرافت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خردمند، و المؤنث بالهاء. ج ،ازوال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
زول. [ زْ / زِ وُ ] ( اِخ ) مرکز ولایت اورایژسل هلند است که بر کنار ایژسل یا ایسل واقع است و 59900 تن سکنه دارد. ( از لاروس ).
زول . (اِ) بمعنی حصه و رسد و قسمت و بهره و عنصری گفته : «به چشم اندرم دید اززول اوست ». ظن غالب اینست که زول تصحیف شده و «زون »بوده ... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به زون شود.
زول . [ زْ / زِ وُ ] (اِخ ) مرکز ولایت اورایژسل هلند است که بر کنار ایژسل یا ایسل واقع است و 59900 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
زول . [ زَ ] (ع مص ) زاله زَوْلاً ؛ دور کردن از جای و برگردانیدن . (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) شگفت . || چرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرج مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد دلاور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کریم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسب نیکورو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسب نیکورفتار. (آنندراج ). || کالبد مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلا. (از اقرب الموارد). || مرد سبک چالاک و ظریف و زیرک که شگفتی ها نماید به ظرافت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خردمند، و المؤنث بالهاء. ج ،ازوال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
زول . [ زَ وَ ] (ع مص ) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاً و زَوَلاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زوال . (ناظم الاطباء). || مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔآسمان . (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ بعد و زوال شود.
دانشنامه عمومی
زول (زبان برنامه نویسی)، یک زبان برنامه نویسی رایانه ای
زول، نام یک تیره از گیاهان
تقلیل یافته زوال
گویش بختیاری
نام نوعى خار که از پودر ریشه آن براى شستوشو استفاده مىشود.