که جولان و سیر و گردش او چون ماه است ٠ یا جولان کننده بر ماه ٠
مه جولان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مه جولان. [ م َه ْ ج َ / جُو ] ( ص مرکب ) که جولان و سیر و گردش او چون ماه است. با جولان کردنی چون ماه. || جولان کننده بر ماه. پیماینده ماه که به کنایه مراد رخسار معشوق است. بر ماه رخسار آینده و رونده :
ای زلف بتم عقرب مه جولانی
جادوصفتی گرچه به ثعبان مانی
آخر نه بهشت حسن را رضوانی
دوزخ چه نهی در جگر خاقانی.
ای زلف بتم عقرب مه جولانی
جادوصفتی گرچه به ثعبان مانی
آخر نه بهشت حسن را رضوانی
دوزخ چه نهی در جگر خاقانی.
خاقانی.
کلمات دیگر: