کلمه جو
صفحه اصلی

یلخی

لغت نامه دهخدا

یلخی. [ ی ِ ] ( ترکی ، اِ ) ایلخی. سیله. فسیله. گله اسب و استر. رمه اسب. ( از یادداشت مؤلف ).
- یلخی بار آمدن ؛ بی مربی بزرگ شده بودن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به ایلخی و مترادفات دیگر شود.

گویش مازنی

/yelKhi/ وحشی – اسب سرکش و رام نشده – رمه ی اسبان وحشی

وحشی – اسب سرکش و رام نشده – رمه ی اسبان وحشی


واژه نامه بختیاریکا

آز؛ رها


کلمات دیگر: