کلمه جو
صفحه اصلی

ایصال

فارسی به انگلیسی

remittance, onforwarding


عربی به فارسی

رسيد , اعلا م وصول , دريافت , رسيد دادن , اعلا م وصول نمودن , وصول کردن , بزهکاران را تحويل گرفتن


فرهنگ فارسی

وصل کردن، پیوندکردن، رسانیدن
(مصدر ) ۱ - پیوند دادن پیوند کردن وصل کردن . ۲ - رسانیدن . ۳ - ( اسم ) پیوستگی. ۴- ( اسم ) پیوند .

فرهنگ معین

[ ع . ] (مص م . ) ۱ - پیوند دادن ، وصل کردن . ۲ - رسانیدن .

لغت نامه دهخدا

ایصال. ( ع مص ) ( از «وص ل » ) رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رساندن. رسانیدن. ( صراح اللغة ). رسانیدن نامه و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ) : منصور عذر او مقبول داشت و به ارسال و ایصال او بحضرت مثال داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 36 ). || پیوند دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیوندانیدن. ( صراح اللغة ). || شبانگاه رفتن. ( مؤید الفضلا ). در شبانگاه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

ائصال. [ اِءْ ] ( ع مص ) رجوع به ایصال شود.

فرهنگ عمید

۱. وصل کردن، پیوند کردن.
۲. رسانیدن.

پیشنهاد کاربران

ابلاغ


کلمات دیگر: