جمع مهب
( اسم ) جمع مهب .
جمع مهب ٠ وزیدنگاهها ٠
( اسم ) جمع مهب .
جمع مهب ٠ وزیدنگاهها ٠
مهاب . [ م َ ] (ع ص ) مکان مهاب ؛ جای ترس و سهمگین . (منتهی الارب ). جای ترسناک . (ناظم الاطباء).
مهاب . [ م َ هاب ب ] (ع اِ) ج ِ مَهَب ّ. (منتهی الارب ). وزیدن گاه ها : دانست که سیلابی عظیم است مگر از مهاب ریاح دولت نسیمی از عنایت حضرت عزت و جلالت بدمد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مَهَب ّ شود.
مهاب . [ م ُ] (ع ص ) مرد سهمگین و محترم . (ناظم الاطباء) : و من حمل معه قطعة من جلد جبهته [ من جلد جبهة الاسد ] کان محبوباً عند الناس مهاباً معظماً. (ابن البیطار). || هرچیز هولناک . (ناظم الاطباء).
مهب#NAME?