آنکه مویش درهم و ژولیده باشد آشفته موی : [ ازین خفرقی موی کالیده ای بدی سرکه در روی مالیده ای . ] ( بوستان بنقل فروزانفر تعلیقات فیه ما فیه ص ۳۲۷ )
موی کالیده
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(دِ ) (ص مر. ) آشفته موی ، کسی که مویش آشفته و نامرتب باشند.
لغت نامه دهخدا
موی کالیده. [ دَ/ دِ ] ( ن مف مرکب ) آشفته موی. پریشان موی. که موی ژولیده و پریشان دارد. ( از یادداشت مؤلف ) :
از این خفرقی موی کالیده ای
بدی ، سرکه بر روی مالیده ای.
از این خفرقی موی کالیده ای
بدی ، سرکه بر روی مالیده ای.
سعدی ( بوستان ).
کلمات دیگر: