۱ - ( مصدر ) حیله کردن دستان ساختن . ۲ - ( اسم ) حیله گری چاره گری : [ شیر را آزمودم و اندازه زور و قوت او معلوم کرد و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . ] ( کلیله . مصحح مینوی .۸۹ ) جمع : مکاید
مکیدت
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) حیله کردن دستان ساختن . ۲ - ( اسم ) حیله گری چاره گری : [ شیر را آزمودم و اندازه زور و قوت او معلوم کرد و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . ] ( کلیله . مصحح مینوی .۸۹ ) جمع : مکاید
فرهنگ معین
(مَ دَ) [ ع . مکیدة ] (مص ل .) حیله کردن ، بداندیشی کردن .
(مَ دَ) [ ع . مکیدة ] (اِ.) مکر، خدعه . ج . مکاید.
(مَ دَ ) [ ع . مکیدة ] (اِ. ) مکر، خدعه . ج . مکاید.
لغت نامه دهخدا
مکیدة. [ م َ دَ ] ( ع مص ) مکر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بد سگالیدن. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِمص ، اِ ) سگالش بد. ( دهار ) بداندیشی. ( آنندراج ). خدعه و مکر. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مکیدت شود. || خبث. ج ، مکاید. ( از اقرب الموارد ).
مکیدت . [ م َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) بداندیشی . (غیاث ). کید و مکر و فریب و خدعه . (ناظم الاطباء). مکیدة. سگالش . بدسگالی . دستان . حیله گری . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مکاید : و رای و مکیدت او بدانست و در هر یک خللی تمام و ضعفی شایع دیدم . (کلیله چ مینوی ص 89). تا بوی مکیدت و رنگ عقیدت او در دیگران نگیرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 256). ضمیر مکیدت از دشمن پنهان دارم . (مرزبان نامه ایضاً ص 65). گفته اندمکیدت دشمنان و سگالش خصمان در پرده کارگرتر آید. (مرزبان نامه ایضاً ص 116). بنیاد تأکید این دوستی رابه مکیدتی براندازم . (مرزبان نامه ایضاً ص 147). لشکری که با او بودند از مکیدت نصر خبر نداشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 268). از مکیدت و شطارت شار تبسم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 346). در ضمن احضار من مکیدتی عظیم و محذوری جسیم مدرج است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 96). تمامت عالمیان بتخصیص اهل ایمان از شر مکیدت و خبث عقیدت ایشان برآسودند. (جهانگشای جوینی ). از وقیعت حساد و مکیدت اضداد سلیم نمانیم . (تاریخ غازان ص 71). || خبث . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مکیدة شود.