کلمه جو
صفحه اصلی

اکشف

عربی به فارسی

فاش کردن , باز کردن , اشکار کردن , معلوم کردن , برهنه کردن , کشف کردن , حجاب برداشتن , نمودار کردن , پرده برداري , اشکارساختن


فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - پدید آرنده تر پیداکننده تر. ۲ - پرده بردارتر.

فرهنگ معین

(اَ شَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - اسبی که بیخ دُمش پ یچیده باشد.۲ - کسی که موی پیشانی اش برگشته باشد.

لغت نامه دهخدا

اکشف. [ اَ ش َ ] ( ع ص ) آنکه موی پیشانی وی برگردیده و مانند دایره شده باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). موی پیشانی تا گردیده.( تاج المصادر بیهقی ). آنکه از دو طرف سر او موی رفته باشد یا موی نباشد. ( آنندراج ). آنکه موی از دو سوی سر او شده باشد. ( مهذب الاسماء ) ( المصادر زوزنی ). || اسب پیچیده دمغزه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسبی که بر استخوان دمش داغ چلیپایی دارد. ( ازاقرب الموارد ). || مرد بی سپر در جنگ. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنکه بی سپر به جنگ رود. ( آنندراج ). مرد بی سپر. مقابل فارس. ( یادداشت مؤلف ). || مردی که پیش سرش برهنه باشد. ( از اقرب الموارد ). || شکست خورده ٔگریخته. || مرد بی خود آهنین در جنگ. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
کشف (۲۰ بار)


کلمات دیگر: