کلمه جو
صفحه اصلی

مولش

فارسی به انگلیسی

delay, hesitancy, hesitation, indecision, pause


فرهنگ معین

(لِ ) (اِمص . ) درنگ ، تأخیر.

لغت نامه دهخدا

مولش.[ ل ِ ] ( اِمص ) مولیدن. || درنگ و تأخیر و تأنی. ( ناظم الاطباء ). درنگ. ( لغت فرس اسدی ). تأخیر کردن. ( از فرهنگ لغات شاهنامه ). درنگ و تأخیر و تأنی کردن در کارها باشد. ( آنندراج ). درنگ کردن بوددر کارها. ( فرهنگ اوبهی ). || اسم از مولیدن. آهسته کاری. دورسپوزی. دفعالوقت. مماطله. مغز. مغزش. مطل. دفع. مدافعت. ( یادداشت مؤلف ) :
به کار دهر مولش گرچه بد نیست
ولی تأخیر کردن از خرد نیست.
ابوشکور.
همه مولش و رای چندین زدن
بدین نیشتر کام شیر آزدن
از آن بد که کردارهای کهن
همی یاد کرد آنکه داند سخن.
فردوسی.
چنین گفت کاموس کاین رای نیست
بدین مولش اندر مرا پای نیست.
فردوسی.
و رجوع به مولیدن شود.

مولش. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 5هزارگزی مرکز دهستان با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

مولش . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 5هزارگزی مرکز دهستان با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


مولش .[ ل ِ ] (اِمص ) مولیدن . || درنگ و تأخیر و تأنی . (ناظم الاطباء). درنگ . (لغت فرس اسدی ). تأخیر کردن . (از فرهنگ لغات شاهنامه ). درنگ و تأخیر و تأنی کردن در کارها باشد. (آنندراج ). درنگ کردن بوددر کارها. (فرهنگ اوبهی ). || اسم از مولیدن . آهسته کاری . دورسپوزی . دفعالوقت . مماطله . مغز. مغزش . مطل . دفع. مدافعت . (یادداشت مؤلف ) :
به کار دهر مولش گرچه بد نیست
ولی تأخیر کردن از خرد نیست .

ابوشکور.


همه مولش و رای چندین زدن
بدین نیشتر کام شیر آزدن
از آن بد که کردارهای کهن
همی یاد کرد آنکه داند سخن .

فردوسی .


چنین گفت کاموس کاین رای نیست
بدین مولش اندر مرا پای نیست .

فردوسی .


و رجوع به مولیدن شود.

فرهنگ عمید

درنگ، تٲخیر: ( به کار د هر مولش گرچه بد نیست / ولی در خیر کردن از خرد نیست (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۴ ).


کلمات دیگر: