مولو. ( اِ ) شاخ آهو که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). شاخکی یا نیکی باشدمیانه تهی که کشیشان و جوکیان بر لب نهاده بنوازند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ). شاخ حیوان است که آن را جوکیان نوازند مثل ناقوس ، و آن را به هندی سنگی گویند. ( غیاث ). نام گونه ای از شاخ آهو که جوکیان هنددر معبد خود می نوازند. ( از فرهنگ میرزا ابراهیم ).
- مولومثال ؛ مانند مولو. همچون ناقوس یا نایی که جوکیان هند نوازند :
مولومثال دم چو برآرد بلال صبح
من نیز سر ز چوخه خارا برآورم.
خاقانی.
|| شاخ درختی است که آن را مجوف کرده می نوازند. ( غیاث ) ( از فرهنگ رشیدی ). || نی که کشیشان در کلیسا نوازند. || زنگ و حلقه ای چند که زاهدان ترسا در درون دیر نوازند. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ناقوس. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( یادداشت مؤلف ).
مولو. ( اِ ) قسمی ماهی. ( یادداشت مؤلف ).
مولو. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج
شهرستان مراغه با 115 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. این ده در 42هزارگزی جنوب باختری قره آغاج واقع است. ( از فرهنگ جغرافیائی
ایران ج 4 ).