کلمه جو
صفحه اصلی

مولو

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاخ آهویی باشد که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند. ۲ - نایی که کشیشان مسیحی در کلیسا و دیر مینواختند .
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - شاخ دراز میان تهی که قلندران و جوکیان آن را با دهان می نوازند. ۲ - نی که کشیشان در کلیسا نوازند.

لغت نامه دهخدا

مولو. (اِ) قسمی ماهی . (یادداشت مؤلف ).


مولو. (اِ) شاخ آهو که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند. (برهان ) (ناظم الاطباء). شاخکی یا نیکی باشدمیانه تهی که کشیشان و جوکیان بر لب نهاده بنوازند. (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). شاخ حیوان است که آن را جوکیان نوازند مثل ناقوس ، و آن را به هندی سنگی گویند. (غیاث ). نام گونه ای از شاخ آهو که جوکیان هنددر معبد خود می نوازند. (از فرهنگ میرزا ابراهیم ).
- مولومثال ؛ مانند مولو. همچون ناقوس یا نایی که جوکیان هند نوازند :
مولومثال دم چو برآرد بلال صبح
من نیز سر ز چوخه ٔ خارا برآورم .

خاقانی .


|| شاخ درختی است که آن را مجوف کرده می نوازند. (غیاث ) (از فرهنگ رشیدی ). || نی که کشیشان در کلیسا نوازند. || زنگ و حلقه ای چند که زاهدان ترسا در درون دیر نوازند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). || ناقوس . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (یادداشت مؤلف ).

مولو. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 115 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . این ده در 42هزارگزی جنوب باختری قره آغاج واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


مولو. ( اِ ) شاخ آهو که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). شاخکی یا نیکی باشدمیانه تهی که کشیشان و جوکیان بر لب نهاده بنوازند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ). شاخ حیوان است که آن را جوکیان نوازند مثل ناقوس ، و آن را به هندی سنگی گویند. ( غیاث ). نام گونه ای از شاخ آهو که جوکیان هنددر معبد خود می نوازند. ( از فرهنگ میرزا ابراهیم ).
- مولومثال ؛ مانند مولو. همچون ناقوس یا نایی که جوکیان هند نوازند :
مولومثال دم چو برآرد بلال صبح
من نیز سر ز چوخه خارا برآورم.
خاقانی.
|| شاخ درختی است که آن را مجوف کرده می نوازند. ( غیاث ) ( از فرهنگ رشیدی ). || نی که کشیشان در کلیسا نوازند. || زنگ و حلقه ای چند که زاهدان ترسا در درون دیر نوازند. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ناقوس. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( یادداشت مؤلف ).

مولو. ( اِ ) قسمی ماهی. ( یادداشت مؤلف ).

مولو. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 115 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. این ده در 42هزارگزی جنوب باختری قره آغاج واقع است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ عمید

نوعی ساز بادی که از شاخ میان تهی درست شده بود.

دانشنامه عمومی

مولو یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان هرزندات غربی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

مولو (Mulu)
ناحیه ای کوهستانی در شمال بورنئو، نزدیک مرز صباح. مجموعۀ غارهای آهکی آن، یکی از بزرگ ترین غارهای آهکی در جهان است.


کلمات دیگر: