مملکت بربر بربر زمین .
بربرستان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بربرستان. [ ب َ ب َ رِ / ب َ ب َ س ِ ] ( اِخ ) مملکت بربر. ( ناظم الاطباء ). بربرزمین :
زبانگ تبیره به بربرستان
تو گفتی زمین گشت لشکرستان.
گرفتار شد با چهل سرفراز.
زمانه دگرگونه تر شد برنگ.
زبانگ تبیره به بربرستان
تو گفتی زمین گشت لشکرستان.
فردوسی.
شه بربرستان بچنگ گرازگرفتار شد با چهل سرفراز.
فردوسی.
شه بربرستان بیاراست جنگ زمانه دگرگونه تر شد برنگ.
فردوسی.
رجوع به بربر شود.پیشنهاد کاربران
سودان کنونی
کلمات دیگر: