کلمه جو
صفحه اصلی

مکون

عربی به فارسی

اجزاء , ترکيب کننده , ترکيب دهنده , جزء , جزء ترکيبي , ذرات , داخل شونده , عوامل , عناصر


فرهنگ فارسی

تکوین کننده، بوجود آورنده، هست کننده، بوجود آورده شده، بوجود آمده
( اسم ) بوجود آورنده موجد

فرهنگ معین

(مُ کَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) به وجود آورده شده ، موجود شده .
(مُ کَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) به وجود آورنده ، موجد.

(مُ کَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) به وجود آورده شده ، موجود شده .


(مُ کَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) به وجود آورنده ، موجد.


لغت نامه دهخدا

مکون . [ م ُ ک َوْ وَ ] (ع ص ) هست نموده شده و پیدا کرده شده . (غیاث ). به وجود آورده شده . موجودشده . هست شده .


مکون. [ م ُ ک َوْ وِ ] ( ع ص ) هست کننده و خلق کننده و از نو بیرون آورنده. ( ناظم الاطباء ). موجد. به وجود آورنده : جمله ابداع و انشاء و اختراع و افشاء تعلق به مکون اشیاء و خالق ماشاء دارد. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 26 ).

مکون. [ م ُ ک َوْ وَ ] ( ع ص ) هست نموده شده و پیدا کرده شده. ( غیاث ). به وجود آورده شده. موجودشده. هست شده.

مکون. [ م َ ] ( ع ص ) سوسمار که خایه بسیاردارد در شکم. ( مهذب الاسماء ). بیضه زیر بال گیرنده یا بیضه داده از سوسمار و ملخ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

مکون . [ م َ ] (ع ص ) سوسمار که خایه ٔ بسیاردارد در شکم . (مهذب الاسماء). بیضه زیر بال گیرنده یا بیضه داده از سوسمار و ملخ و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).


مکون . [ م ُ ک َوْ وِ ] (ع ص ) هست کننده و خلق کننده و از نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). موجد. به وجود آورنده : جمله ٔ ابداع و انشاء و اختراع و افشاء تعلق به مکون اشیاء و خالق ماشاء دارد. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 26).


فرهنگ عمید

تکوین‌کننده؛ به‌وجودآورنده؛ هست‌کننده.


به وجودآورده شده، به وجود آمده.
تکوین کننده، به وجودآورنده، هست کننده.

به‌وجودآورده‌شده؛ به‌وجود‌آمده.



کلمات دیگر: