کلمه جو
صفحه اصلی

هیاه

فرهنگ فارسی

حال چیزی و کیفیت آن آرزومند چیزی گردیدن

لغت نامه دهخدا

( هیاة ) هیاة. [ هََ ی ْ یا ] ( ع اِ ) امر: ما هیاته ؛ أی ما امره. ( اقرب الموارد ).

هیأت. [ هََ ءَ ] ( ع اِ ) سان. ( دهار ). صورت.( السامی ) ( غیاث اللغات ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). شکل. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( غیاث اللغات ) ( مفاتیح ). حالت هر چیز. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). حال چیزی و چگونگی آن و شکل و صورت آن و در کلیات آمده است که هیأت و عَرَض دو مفهوم نزدیک به همند جز آنکه به اعتبار عروض عرض گویند و به اعتبار حصول هیأت. ( از اقرب الموارد ). || گونه. طرز. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || گروه. هیئت به کرسی یاء بر خلاف اصول مدون رسم الخط است زیرا در کتابت همزه آخر که ماقبل آن ساکن و مابعد آن تاء تأنیث باشد سه قول است : 1- اینکه مطلقاً بی کرسی نوشته شود. 2- اگر ماقبل آن حرف لین باشد بی کرسی و الا به کرسی الف نوشته شود. 3 -این همزه در حکم همزه وسط است و بنابراین آن را به شکل حرف همجنس حرکتش یعنی الف باید نوشت. پس این کلمه بنا به قول اول و دوم بدون کرسی ( یعنی همزه فقط بالای یاء گذارده میشود ) و به قول سوم به صورت هیأت به کرسی الف باید نوشته شود و هیأت به کرسی یاء ظاهراً تحریفی است از هیئت بدون کرسی مانند مسئله ، و توجیه به اینکه املای صحیح آن هیأت با الف است ولی برای اینکه با جمع آن هیآت اشتباهی رخ ندهد به شکل هیئت عدول شده است موجه نیست زیرا علاوه بر آنکه ممکن بود مفرد بر طبق قول اول و دوم به شکل هیئت بدون کرسی نوشته شود تا فرقی در میان مفرد و جمع باشد اشتباه مابین هیأت و جمع آن هیآت نیز موردی ندارد اما در فارسی برای اینکه جمع هیأت در آن زبان یا اصلاً استعمال نمیشود و یا اگر استعمال شود بسیار نادر است اما در عربی از این جهت که بنا به رسم خط مشهور عربی تاء مفرد به صورت هاء [ هیاءة ] و تاء جمع کشیده [ هیآت ] نوشته میشود بنابراین برای اشتباه محلی باقی نمی ماند. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز ) : این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت. ( گلستان ). چون به ظاهر پریشان و هیأت درویشان بود گفتمش... ( گلستان ).
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو و میان موی و بر به هیأت عاج.
حافظ.
رجوع به هیأة شود.
- هیأت ظلمانیه ؛ مراد اعراض جسمانی است که مقولات نهگانه عرض باشد... ( فرهنگ فارسی معین ).
- هیأت ظلمانیه جسمانیه ؛ مراد اعراض جسمانیه اند. ( فرهنگ فارسی معین ).

هیاه . [ هََ ] (ع اِ) از نامهای شیاطین و ازاعلام دیوان است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


هیاة. [ هََ ی ْ یا ] (ع اِ) امر: ما هیاته ؛ أی ما امره . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: