کلمه جو
صفحه اصلی

انگیخته

فارسی به انگلیسی

excited, stimulated

excited


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جنبانیده . ۲ - بلند ساخته بر کشیده . ۳ - وا داشته تحریک شده . ۴ - جهانیده . ۵ - شورانیده .

لغت نامه دهخدا

انگیخته.[ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) جنبانیده. ( آنندراج ). || بلندشده. ( ناظم الاطباء ). افراخته شده. ( ناظم الاطباء ). بر پا شده : پسر دانست که دل آویخته اوست و این گرد بلا انگیخته او. سعدی ( گلستان ).
- انگیخته کردن ؛ برپا کردن : قصد آن دارد که پل تباه کند تا لب آب بگیرد و فسادی کند انگیخته بس بزرگ. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 578 ).
|| تحریک شده. ( ناظم الاطباء ). برشورانیده. شورانیده شده. ( ناظم الاطباء ). || مبعوث. ( یادداشت مؤلف ). || جهانیده. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). || برجسته. ( یادداشت مؤلف ). برآمده. برجسته. مجسمه مانند : نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد و بپردازد چنانکه بنظر انگیخته نماید و مسطح باشد و دیگری مسطح نماید و انگیخته باشد. ( کلیله و دمنه ). تماثیل جمع تمثال باشد و هو تفعال من المثال والمثل مرادصورت انگیخته است. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 357 ).|| لعبت. بت. ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. برانگیخته، تحریک شده.
۲. وادارشده.


کلمات دیگر: