superfluities
زواید
فارسی به انگلیسی
chaff, fat
فارسی به عربی
رتوش
مترادف و متضاد
نجاست، پس مانده، مدفوع، زوائد، فضله، سگاله، عن
لذت، تزئینات، چین، حاشیه چین دار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری
فرهنگ فارسی
جمع زائده
( اسم ) جمع زایده ( زائده ) .
( اسم ) جمع زایده ( زائده ) .
( اسم ) جمع زایده ( زائده ) .
فرهنگ معین
(زَ یِ ) [ ع . زوائد ] (اِ. ) جِ زایده .
لغت نامه دهخدا
زواید. [ زَ ی ِ ] ( ع اِ ) هر چیزی که زاید باشد و جزء اصلی چیزی نبود. ( ناظم الاطباء ).
- زواید زندگانی ؛ فضول معاش. ( ناظم الاطباء ).
- زواید زندگانی ؛ فضول معاش. ( ناظم الاطباء ).
زوائد. [ زَ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ زائدة. افزونیها. ( از آنندراج ) : و بر جگر فزونی هاست از وی بیرون آمده بر سان انگشتان و بدین فزونیها گرد معده اندر آمده است. چنانکه چیزی را به انگشتان بگیرند و این فزونیها را به تازی زوائد گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). از جمله زوائد مبانی هزار محوطه بود از جهت مرابط فیلان. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423 ). زائدة الکبد؛ هنیة منها صغیرة الی جانبها منتحیة عنها. ج ، زوائد. ( اقرب الموارد ).
- زوائد متصله ؛ فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. ( از ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زوائد مفصلیه ؛ فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. ( از یادداشت ایضاً ).
- زوائد من الاسنان ؛ ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیرة سیف الدولة: «و سائر املاک البلاد الزوائد». ( اقرب الموارد ).
|| زیادة الایمان بالغیب والیقین. ( تعریفات جرجانی ، در اصطلاحات صوفیه ). || تندیهای پس پالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ذوالزوائد؛ شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- زوائد متصله ؛ فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. ( از ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زوائد مفصلیه ؛ فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. ( از یادداشت ایضاً ).
- زوائد من الاسنان ؛ ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیرة سیف الدولة: «و سائر املاک البلاد الزوائد». ( اقرب الموارد ).
|| زیادة الایمان بالغیب والیقین. ( تعریفات جرجانی ، در اصطلاحات صوفیه ). || تندیهای پس پالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ذوالزوائد؛ شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
= زائده
زائده#NAME?
کلمات دیگر: